بریتانیا تنها کشوری است که دارای قانون اساسی مدون نیست و از پیماننامهها و معاهدات در رجوع به قوانین استفاده مینماید، منظور آن است با تعریفی که از قانون اساسی در جهان امروز به دست میدهد، بریتانیا دارای قانون اساسی نیست و سیستم حکومتی بروش سلطنت مطلقه است، ملکه بریتانیا، در حال حاضر علیاحضرت ملکه الیزابت دوم ریاست کل کشور پادشاهی انگلیس است. خانواده سلطنتی منبع غایی و نهایی قدرت اجرایی بر فراز سیستم حکومتی بریتانیاست. این قدرت «حق و امتیاز ویژه» نامیده میشود و میتواند «به میزان بینهایت» در امور استفاده شود، مانند صدور یا استرداد پاسپورتها، عزل و برکناری نخستوزیر یا حتی اعلانجنگ. دولتها در واقع به وکالت از شخص ملکه انگلیس، و به نام خانواده سلطنتی انجام وظیفه مینمایند و ملکه میتواند آن را نیز به وزرای مختلف و یا افسران خانواده سلطنتی هم تنفیذ نماید و میتواند عامداً مصوبات پارلمان را کنار بگذارد. انگلیس دارای «قانون اساسی» مدون نیست، قانون اساسی بدون مرز این کشور، تشکیل شده از پیماننامهها و عهدنامه، احکام قانونی و عناصر دیگراست. این سیستم حکومتی، سیستم وستمینستر نامیده میشود، که توسط کشورهای دیگر هم پذیرفته شده، مانند کشورهای استرالیا، بنگلادش، کانادا، کنیا، هند، جامائیکا، مالزی، نیوزلند، سنگاپور و کشورهایی که بخشهای مهم و بزرگی را از امپراطوری بریتانیا را تشکیل میدهند.
ملکه، قدرت انحلال پارلمان (مجلس عوام و مجلس لردها) و دولت و قوه قضائیه را داراست، و تمامی اختیارات بهصورت تنفیذی از سوی ملکه به قوای دیگر واگذار میشود.
«حکم اعدام» در بریتانیا پابرجاست و از «اختیارات ملکه» است، «فرماندهی کل قوا» و دستور آغاز هرگونه جنگ و گسترش آن در اختیار «ملکه» است.
دولت و پارلمانها و سیستم قضائیه بریتانیا بدون تنفیذ اختیار از سوی ملکه دارای هیچ قدرتی نیستند و ملکه میتواند آنها را در هر زمان که بخواهد «منحل» نماید. دولت بریتانیا، دولت برآمده از پارلمان است و در حوزه اختیارات تنفیذ شده از سوی ملکه فعالیت مینماید.
در «سیستم حکومتی انگلیس»، مردم صریحاً به «عوام و ارباب» تقسیم شدهاند و دارای دو مجلس جداگانهاند که «مجلس لردها» فرای «مجلس عوام»، میتواند کلیه مصوبات آن را رد کند.
کشورهای اسکاتلند و ایرلند شمالی و ولز نیز کشورهایی هستند که همراه با انگلیس، بریتانیا را تشکیل میدهند. مجالس این کشورها یا بهصورت پارلمان یا مجمعهای قانونگذاری است، که بدون «تنفیذ اختیار» از سوی ملکه دارای هیچ قدرتی نیستند و همچنین دولتهای محلی برآمده از پارلمان و مجمعهای قانونگذاری آنها.
اختیارات داخلی و خارجی ملکه:
اختیارات داخلی
اختیار انتصاب و انفصال نخستوزیر
- اختیار انتصاب و انفصال وزرا
- اختیار احضار، تعلیق و انحلال پارلمان و مجلس
- اختیار اعطاء یا ابطال توشیح مولوکانه (پذیرش (احکام) آنها را معتبر و قانونی میسازد)
- اختیار مأموریت افسران را به نیروهای نظامی
- اختیار فرماندهی کل قوا کشور پادشاهی متحده (بریتانیا)
- اختیار انتصاب اعضاء شورای ملکه
- اختیار صدور و ابطال پاسپورتها
- اختیار اعطا امتیازات ویژه ) اگرچه مجازات اعدام منسوخ شده است، این اختیار کماکان برای رفع علاج و درمان
اشتباهات و خطاها در محاسبات احکام استفاده میشود(
- اختیار اعطا جوایز و القاب و امتیازات ویژه
- اختیار برای ایجاد شرکتها و مؤسسات و تشکیلات ه بر طبق منشور سلطنتی
اختیارات خارجی
- اختیار تصویب و تصدیق معاهدات و پیماننامهها
- اختیار اعلان جنگ و صلح
- اختیار قشونکشی و اعزام نیروهای نظامی و گسترش جبههها
- اختیار به رسمیت شناختن کشورها
- اختیار اعطا امتیاز و وصول دیپلماتها
ملکه و کلیه رئیسجمهورهای آمریکا
عکسهای ملکه انگلیس با ۱۱ رئیسجمهور آمریکا
ملکه الیزابت دوم رئیس حکومت پادشاهی انگلیس است که با ۱۱ رئیسجمهور آمریکا دیدار داشته است. نکته جالب این است که ملکه الیزابت هنوز ملکه انگلیس است و از این ۱۱ نفر فقط یک نفر رئیسجمهور آمریکاست. از این ۱۱ نفر فقط ۵ نفر زنده هستند! یعنی از سال ۱۴۹۵ تا سال ۲۰۱۱

ملکه الیزابت و ترومن

ملکه الیزابت و آیزنهاور

ملکه الیزابت و کندی

ملکه الیزابت و نیکسون

ملکه الیزابت و فورد

ملکه الیزابت و کارتر

ملکه الیزابت و ریگان

ملکه الیزابت و بوش پدر

ملکه الیزابت و کلینتون

ملکه الیزابت و بوش

ملکه الیزابت و اوباما
امپراطور استعمارگری که دارد به جهان میخندد
برای رسیدن به اهداف غائی پروژه جهانیسازی، و بهاصطلاح «مسطح کردن جهان»، و اداره کردن جهان تحت « قدرت واحد خانواده سلطنتی بریتانیا و سیستم فراماسونی» (آمریکا با ۱.۴ میلیون فراماسون و ۴۸۰ هزار در انگلیس و بیش از پنج میلیون نفر در جهان و ۱۵۰۰ نفر مخفی در ایران) شبکه کنترل این سیستم حکومتی برای سراسر جهان طراحی شده است. پس از نابود کردن کلیه ب جهان اعم از روسیه، فرانسه، چین، عثمانی، مصر،…. و ایران، اقدام به نهادسازی با محوریت سازمان ملل نمودند. این نهادها در مقیاس جهانی برخواسته از حکومت بریتانیا برای اداره جهان به وجود آمدهاند. مانند بانک جهانی، ناتو، سازمان تجارت جهانی، سازمان فائو و…… اما روش کنترل و تصرف کشورها توسط «کورپوریشنها» با دستاندازی به داراییهای یک کشور اعم از نفت و معادن و مواد مخدر و سلاح و سکس و … صورت میگیرد.
اما این جریان اشرافی و فراماسونی، دیکتاتوری مدرنی را به جهان تحمیل نموده و دست این جریان در طول تاریخ ۵۰۰ ساله و بهویژه ۱۵۰ سال گذشته از پرداختن به هر جنایتی برای حیات و بقا ابایی نداشته است.
«کاپیتالیسم و سرمایهداری»، و نظریههای استیلا و کنترل، تئوریهای بقای این امپراطوری است و از سوی دیگر بهکارگیری ابزار سوسیالیسم، برای کنترل جوامع تحت حاکمیت خویش مورد استفاده قرار میگیرد، و مستعمرات و کشورهای استثمار زده تا هنگام بیهویتی و قرار گرفتن «تحت فرمانداری» آنها محکوم به بحران و نابودیاند. با نگاه به قاره آفریقا و آسیا، خود بیانگر این بربریت و توحش مدرن است.
اساس این امپراطوری جهانی بر تئوری بازیهای کثیف نهاده شده و دزدی، جنایت، دروغ و فریبکاری و اباحهگرایی با تظاهر به حقوق بشر و هوچیگری رسانهای، فریب افکار عمومی و بازیهایی اینچنینی ابزار کار این جریانات است.
در ادامه مسیر جهانیسازی این امپراطوری جهانی، و بر اساس تئوری بازیهای کثیف، یازده سپتامبر و به طبع آن «پروژه خاورمیانه بزرگ» آنها رقم خورد. «پروژه یازده سپتامبر»، طرح صهیونیست مسیحی و مسیحیت صهیونیسم برای رسیدن به اهداف کثیف «جهانیسازی» ست، با «ایستگاههای جاسوسی» که در پوششهای اپوزیسیونی و مدیا و رسانه ایجاد نمودهاند، اقدام به سندسازیهای دروغین و بازیهای کثیف برای رسیدن بجنگ مینمایند، یکی از این بازیهای کثیف «جنگ عراق» بود که هنوز پرونده «تونی بلر» این پسرک ابله صهیونیست مسیحی و مسیحیت صهیونیسم در دادگاههای انگلیس برای فریب افکار عمومی در جریان است.
اما چه کسی نمایندگی این بازی را به عهده داشت؟ کسی نیست جز «سر جان ساورز»، رئیس ام.آی.۶، سرویس خارجی انگلیس، به وجود آورنده سی.آی.ای. و موساد و ….، گماشته شده توسط ملکه ستاد مشترک امنیتی برای هماهنگی آنها در دفتر امنیتی ناتو است.
پس از تأسیس ایستگاههای مختلف عراقی در انگلیس و دیگر کشورهای اروپایی و آمریکا با «محوریت کنگره ملی عراق به ریاست چلبی»، آغاز به سندسازی برای عراق نمودند، بهرغم تشکیلات و سازمانهای عریض و طویل، وزارت دفاع، وزارت خارجه، سازمانهای جاسوسی و… سازمان ملل بهسادگی اسناد تقلبی را بهعنوان اسناد واقعی جا زدند، و «پروژه جنگ عراق» را کلید زدند. که کماکان «پرونده تونی بلر» در دادگاههای انگلیس فرمالیته گشوده است.
منظور از سناریو ۱۱ سپتامبر و آغاز جنگ افغانستان و عراق، «محاصره ایران» و سپس «پرداختن به ایران» بود، نه به دلیل درد دمکراسی و حقوق بشر بلکه «طرح فروپاشی و تجزیه کشور» ، اینجاست که باید به استراتژیستهای سپاه و رهبری نظام بالید، که با مظلومیت در «بازیهای کثیف دوسویه» ، نفوذیهای خیانتکار داخلی و دشمنان خارجی، تا کنون بازی را بهخوبی اداره نمودند. بازوی عملیاتی انجمن مخفی «ناتو» در مسیر پروژه خاورمیانه بزرگ با «سد ایران» روبرو شدند، صهیونیست مسیحی و مسیحیت صهیونیسم با ایجاد «بحران مالی جهانی» ، توانستند کنترل خود را بر جهان غرب کامل کنند، و با تمرکز بر روی ایران، در غالب سناریو انتخابات، امید به فروپاشی نظام و کشور داشتند تا پسازآن بتوانند «انقلابهای منطقه خاورمیانهای» خود را رقم بزنند، پروژه فروپاشی در سناریو انتخابات با یک مدیریت نسبتاً خوبی و هزینه بسیار سنگینی به «شکست نسبی» نائل شد، و پیشبینی صهیونیسم مسیحی به شکست انجامید، اما از سویی دیگر پروژه انقلابهای منطقهای اجتنابناپذیر بود، لذا غرب در چگونگی اداره این انقلابها سردرگم شد، و کشورهایی مانند عربستان سعودی سر سالم در کوتاهمدت از این انقلابهای مهندسی شده غربی بدر بردند، و میتوان گفت بهنوعی «مدیون ایران هستند.»
اما از آنجائی که کشورهای جهان سوم احمقاند و سیستم فکری آنها تحت کنترل، و سیستم حکومتی آنها تمام و کمال در اختیار صهیونیسم بینالملل است، «ناتو» توانست با تغییر بازی، با سناریو بحرین و کویت عربستان را «محور چالش» آینده با ایران نماید.
چه چیز رخ داده که خیال «ناتو» را برای فروپاشی و فلج سیستمی ایران مطمئن نموده؟! پاسخ خود را با پرداختن به سفیر انگلیس در ایران و رئیس ام.آی.۶ معطوف میکنم.
در ابتدا میپردازم به القابی که این شوالیههای ملکه و امپراطوری انگلیس دریافت نمودهاند.
Order of St Michael and St George
رتبه سلحشوری که از ۲۸ آوریل سال ۱۸۱۸ توسط جرج شاهزاده رجنت، لقبی است به احترام دو قدیس نظامی میشل و جرج
Companion of the Order of St Michael and St George (CMG)
یعنی فردی که همانند آن دو قدیس بالا مرتبه و خدمات بینظری به امپراطوری بریتانیا کردهاند.
Knight Commander of the Order St Michael and St George (KCMG)
فرمانده شوالیه رتبه همانند آن دو قدیس نظامی
HM Ambassador (Her Majesty)
عنوان سلطنتی است که اکنون ملکه انگلیس این مسئولیت را دارد بهعنوان سفیر علیاحضرت (نه سفیر معمولی) شناخته میشود.
FCO (British Foreign & Commonwealth Office)
جان ساورز هر دو رتبه خود را، یکی در «بالکانیزه کردن یوگسلاوی» دریافت کرد و رتبه بعدی خود را در «راهاندازی جنگ عراق»، دقت کنید، در چه سطح از ارائه خدمات به بریتانیا باشید تا به این مقامات دستیابید.
اما از تاریخ ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱ در ایران چه اتفاقی رخ داد که سفیر ملکه بریتانیا، به این رتبه یعنی KCMG نائل شدند؟
دبیر کل ناتو، آندر راسمون، تصمیم اخیر خود را برای تعیین «سر سیمون گس» بهعنوان نماینده غیرنظامی ارشد «ناتو» در افغانستان، برای جایگزینی بجای سفیر مارک سدویل که از فوریه ۲۰۱۰ با عنوان نماینده غیرنظامی ارشد در کابل بود؛ اعلام نمود.
دبیر کل ناتو گفت، سفیر گس یک دیپلمات بسیار برجسته است که «یک چشمانداز منطقهای» برای این مقام بسیار مهم به دست خواهد آورد. او میزان و چگونگی اهمیت جنبهها و زوایای سیاسی و غیرنظامی مسائل و امور درگیر ناتو در افغانستان را خوب میداند، همانطور که افغانها اداره و رهبری کشورشان را برای امنیت خودشان در نیمه نخست امسال به عهده میگیرند. در همین زمان، من مایلم از سفیر مارک سدویل تشکر کنم برای کار تمامعیارش در تقویت موارد و اجزاء سیاسی مسائلمان در افغانستان.
سفیر سایمون گس از سوی ناتو بهعنوان «رهبری سیاسی ائتلاف» در کابل رسماً و آشکارا نمایندگی خواهد داشت. نقش نمایندگی ارشد اطمینان و ضمانت در نظارت و توسعه امور با هماهنگی بسیار نزدیکی با کوششهای امنیتی نیروهای ایساف (نیروی کمکهای امنیتی بینالمللی ناتو) میباشد.
سفیر گس گفت: ما در حال وارد شدن به یک «دوران گذار و انتقال» در افغانستان هستیم که حیاتی برای ثبات و امنیت کشور خواهد بود. من مشتاق برای کار در مشارکت با دولت افغانستان و «بازیگران کلیدی دیگر» برای موفق شدن در خصوص فرآیند چالشهای بسیاری هستم که مردم افغانستان بتوانند از یک امنیت بیشتر و آینده شکوفا و موفق لذت ببرند.
«او برای تنظیم معادلات، ایستگاهها، شبکه فراماسونی مخفی و نفوذیها در ادامه «پروژه فروپاشی» به ایران آمدند. و دریافت رتبه KCMG حکایت از موفقیت ایشان در این مأموریت بوده است.»
این بازیگران حرفهای، ابتدا با به دست گرفتن «کنترل» در کشور، نخبگان کشور را «فلج فکری» میکنند و تا نخبگان بخواهند بفهمند که بازی چیست و از «تعارفات» خارج شوند به «فشل نمودن سیستم» میپردازند و با چیدمان افراد مورد نظر توصیهها و برنامههای خود را در کلیه حوزهها تزریق مینمایند.
این کار بهدقت در حال انجام است و نظام، نرم نرم بر مبنای «استراتژی قورباغه» بهسوی یک بحران عمیق در کلیه حوزهها مدیریت میشود و «سیستم نیمههوشمند نظام» با تأخیر بسیاری در فهم و آشکارسازی این بازیها روبروست، لذا کشور نیاز مبرم به یک اصلاح سیستمی در غالب طرح «نظم نوین جمهوری اسلامی» دارد.
ترسیم کلیه نقشههای خاورمیانه توسط کشور بریتانیا، با «راهبرد تقسیم بر دو» قومیتی و نژادی در ترسیم کلیه نقشههای مستعمراتی بریتانیا در جهان بهویژه خاورمیانه و خاصه ایران اسلامی به گونهای بوده است که پتانسیل بحرانسازیها و تجزیهطلبی را در خود داشته باشد. هر قومیتی در دوسویه مرز قرار گرفتند، مانند سیستان و بلوچستان کردستان خوزستان ترکمنستان آذربایجان و …
ترسیم «قانون اساسی» کشورها نیز از خارج از بازیهای سیاسی بریتانیا نبوده است، «راهبرد بازی با تضاد اختیارات» و «سیستم کنترل حکومتی»
- سیستم کنترل انسانی بر پایه فراماسونی
- سیستم کنترل کشوری، بر مبنای بازی با تضادها در قانون اساسی
انقلابهای منطقهای آمریکائی است یا منشأ از انقلاب اسلامی است؟، در مقیاس جهانی دو هدف از این انقلابها دنبال میشود:
- زیر پروژه خاورمیانه بزرگ (پروژه اصلی: جهانیسازی)
- «صنعت انقلاب» بحران مالی و رکود اقتصادی، انقلابها در ساختار یک صنعت مانند مواد مخدر، سکس، تسلیحات
نظامی و …. تحلیلهای شنیده شده در خصوص انقلابهای منطقهای را بر دو پیش مبنای پایه تحلیل میکنیم:
- «شناخت درست آر انقلاب اسلامی»
- «شناخت درست از جهان غرب»
و پی آمد تحلیلها را بر شابلون چهار مبنای پایه خروجی فرض میکنیم، نتیجه به دست آمده وضعیت واقعی و حقیقی انقلابها را تعیین مینماید و صحنه روشنی برای برنامه ریزان و بازیگران قرار خواهد داد.
اما گونه شناسی انقلابها را با در نظر گرفتن «اثرگذاری و اثرپذیری» آنها به شرح ذیل تقسیم مینماییم:
- هم آمریکایی (غربی)، هم انقلاب اسلامی
- نه آمریکایی (غربی)، نه انقلاب اسلامی
- آمریکایی (غربی)، نه انقلاب اسلامی
- نه آمریکایی (غربی)، انقلاب اسلامی
عمده تحلیلهایی که در سطح سیاسیون و کارشناسان مطبوعاتی مطرح است مانند همیشه بر فرض «سیاه و سفید» بودن مسائل استوار است و دلیل اصلی آن عدم شناخت آنها از ساختار حاکمیت جهانی است. اما در اینجا گریزی میزنم به جریانات اصلاحطلبی: اشکال اساسی اصلاحطلبان و دیگر گروههای اپوزیسیون، عدم شناخت آنها از «ساختار جهان غرب و مکانیسمهای اعمال هژمونی آنها» بر کشورهایی مانند جمهوری اسلامی ایران است.
و برای شناخت از مکانیسمهای اعمال هژمونی جهان غرب، ضرورت وجود «استراتژیست و یا استراتژیستهایی» برای هدایت در ساختار احزاب اجتنابناپذیر است، و از طرفی بهکارگیری استراتژیستهای ضعیفی و یا وابسته به جهان غرب (هردو یک نتیجه را دارد) فاجعهای برای آن حزب و یا احزاب ببار خواهد آورد، که برای مجموعه اصطلاح طلبها به وجود آورد.
یکی از اشکالات عمده و بسیار مهم عدم و جود «استراتژیستهای آگاه و وفادار به قانون اساسی کشور»، عدم شناخت آنها از «نیت و قصد» واقعی جهان غرب در «طراحی بازیها» بر تغییر و تحولات و تأثیرگذاری اساسی در ساختار کشوراست.
به همین دلیل، فقدان استراتژیستهای وفادار به کشور یک حزب یا احزاب سیاسی، بازیگران سیاسی آن حزب و گروه را به اشتباه در جایگاه یک استراتژیست مینشاند، این یعنی آغاز یک فاجعه، که این نقطه را «نقطه آغاز انحراف» مینامیم.
بازیگران و استراتژیستهای غربی از این نقطه ضعف کشورها، بیشترین بهرهبرداری و منافع را در طول سدها بردهاند و بدبختانه این توالی کماکان ادامه دارد.
«نگاه غلط به غرب» در شالوده و جریان اصلاحطلبی و روشنفکری فجایع تاریخی بشماری را برای کشورها به وجود آورده است و وارث جریان ناآگاه و وابسته روشنفکری و نخبه پرور ویرانگر در کشورهای مختلف هستی.
ساختار سیاسی جهان غرب صرفاً نگاهی ابزاری به جریانات مختلف کشور دارد و «قصد و نیت» آنها صرفاً منافع مادی و استیلای درازمدت بر کشور با پیادهسازی طرحها و برنامههای استعماری در راستای برنامههای درازمدت خویش است.
برای بازیگران غرب، تفاوتی بین گروهها و احزاب از سلطنتطلب تا مجاهدید خلق، کارگزاران و جبهه ملی و جمهوریخواه و …. وجود ندارد، میزان علاقه بازیگران غربی به این احزاب و گروهها، صرفاً بستگی به نیاز آنها و نقش بازیگری آنها برای منافع بازیگران غربی دارد، و رحم و ترحم و پاداشی در کار نیست.
به بازی گرفتن نخبگان و جریان روشنفکری کشور از عمق حماقت و نادانی و جهالت آنها نسبت به «نیت و قصد» کشورهای غربی است. و شما در پروژه انتخابات و پی آمد آن «جنبش سبز» بهخوبی آن را مشاهده میکنید.
چه وجه مشترک و سابقه همکاری و تفاهمی پیش از جنبش سبز، میان مجاهدین خلق، سلطنتطلبها، کمونیستها، ملیگراها، مجاهدین انقلاب اسلامی، کارگزاران، جمهوریخواهها و … وجود داشت، و از طرفی چگونه شد که یک «اتحادیه» به این وسعت شکل گرفت؟ این یعنی هنر عملیاتی بازیگران غربی، این یعنی عدم آشنایی جریان روشنفکر و نخبگان کشور به «سوء نیت» غرب، و یکی از پیامدهای بازیگران غرب برای «اصلاح طلبان» فروپاشی آنها به دلیل «تکیه غلط» بر استراتژیستهای تاریخ مصرف گذشتهشان است، البته لازم به ذکر است اصولگرایان نیز به گونهای دیگر بازی خوردند و در نهایت «قصد و نیت» غرب براندازی و فروپاشی کشور بود، که توانستند هزینه سنگینی را به کشور تحمیل کنند.
اصلی که در شناخت بازیگران غرب حاکم است «اصل کنترل»، و این اصل را در کشورهای استعمار زده ما به دلیل نفوذ تاریخی آن بهصورت سنتی از طریق روشنفکری وابسته در اختیار دارند. و متأسفانه به علت این «نفوذ دیرینه» در ساختار نظام جمهوری اسلامی این انگلها خود را «خودی» نشان میدهند و رمز راز «همزیستی و اختفا و نهایت ضربه» را خوب فراگرفته است. (مانند ازدواجهای فامیلی، همکاریهای فرهنگی، اقتصادی و …..) روشنفکری که پی آمد تاریخی و جاری استعمار فرانسه و انگلیس و آمریکا و اروپا را در آفریقا و کشورهای وابسته دیکتاتور عربی را نمیبیند و ادعای حقوق بشر غربی را باور میکند و «قاتلان و متجاوزین تاریخی به کشور خویش» را «پیامبران صلح و انسانیت» میپندارند، سزاست به او روشنفکر گفت، بیشتر از یک تخم «زنبور انگلی» نیست که در پیکره «هزار پای» جامعه رشد کرده و بازتولید میشود.
با کنترل و اشراف کامل اطلاعاتی از طریق کلیه امکانات ارتباطات از قبیل، اینترنت و موبایل و آمد و شدها و باز کردند دربهای کنگره و پارلمانها و دادن میکروفون و «احترامهای ظاهری به آنها»، آنها را شناسایی میکند و در جریان برنامههای خود هدایت میکنند.
و روزی که نیازی به آنها نبود آنها را در حاشیه نگهداری میکنند و در صورت مزاحمت به طریق طبیعی آنها را حذف میکنند.
بعضاً سخنرانیهای کلینتون و مقامات آمریکایی با استفاده از افعال معکوس برای فریب اعراب و مقامات جمهوری اسلامی و هماهنگی با نفوذیهای ایران طراحی شده است.
ائتلاف اعراب خلیجفارس به فرماندهی سرویس عربستان سعودی و ناتو بر علیه ایران در غالب طرح (جامع و تمامعیار) بهاصطلاح محرمانه، «طوفان آزادی» (اسم رمز ناتو) برای فروپاشی نظام و تجزیه کشور بنا نهاده شده است.
عربستان سعودی پیشپرداخت ۴۴۰ میلیون دلار خود را به «ناتو» در خصوص ایران در ماه آوریل پرداخت کرد، و با سازماندهی کلیه گروههای اپوزیسیونی فعال این بودجه از طریق ایستگاههای سرویس خارجی فرانسه، ام.آی.۶ و موساد بخش، بخش در اختیار آنها ۱ میلیارد دلار را برای براندازی رژیم ایران به ناتو تعهد کرده است و برای کلیه کشورهای عربی قرار میدهد. عربستان بودجهای تا ۵ (کویت، امارات و…) نیز سهمی اجباری برای پرداخت تعیین شده است. بخشی از این سرمایه برای لبنان و مقابله با نفوذ ایران در لبنان در «اختیار ناتو» قرار گرفته است.
متأسفانه کلیه گروههای اپوزیسیونی از ماهیت این طرح مطلع نیستند و در دام «ایستگاههای عملیاتی ناتو» افتادهاند.
جلساتی که برای رضا پهلوی بدبخت در انگلیس و آمریکا میگذارند، نه به دلیل اعتقاد به او و یا حتی افکار دمکراتیک اوست، بلکه برای استفاده ابزاری از پتانسیل سلطنتطلبها در کنار پروژه فروپاشی ایران است، و پس از استفاده ایشان نیز حذف میشوند. (حتی در انگلیس یکی از سؤالهای کلیدی از پناهندگان که نشانگر نگرانی دولت بریتانیاست، در خصوص اعتقاد و گرایش آنها به سلطنت و پادشاهی است).
جهان غرب، بهویژه استعمار بریتانیا، نه تنها هیچ اعتقادی به «حکومت پادشاهی در ایران» ندارد بلکه از آن نیز میهراسد. به دلیل پروژه خاورمیانه بزرگ و طرح فروپاشی و تجزیه ایران، برای سلطنتطلبها قاعده بازی تعریف کردهاند، مانند مجاهدین خلق و گروههای دیگر سیاسی که وظایف این گروهها قرارگیری در کنار گروهی که آنها بهطور سری برای فروپاشی ایران فراهم دیدهاند، آنهم جنبش سبز مردم ایران است. و ببازی گرفتن تمام گروههای سیاسی بهویژه سلطنتطلبها و مجاهدین خلق نه اعتقاد بانه است، بلکه برای استفاده موقتی برای فروپاشی ایران است و درنهایت خود آنها نیز حذف خواهند شد.
کلیدیترین مهره اجرایی صهیونیستی سرویس امنیتی ناتو (موساد، ام.آی.۶، سی آی ای) برای هماهنگیها، جلساتی که برای رضا پهلوی سامان داده میشود نه برای اعتقاد به رژیم سلطنتی و یا حتی افکار بهاصطلاح دمکراتیک رضا پهلوی است، بلکه مرغوب نگه داشتن آنها مانند مجاهدین و اصلاحطلبهای کنونی کنار پروژه جنبش سبز است و از طریق (موساد، ام.آی.۶، سی آی ای) به انجمن سری صهیونیستی متصل است.
طرح کودتا در چند مقطع برنامهریزی شد اما در دو مقطع به اجرا درآمد که قبل از اجرایی شدند به شکست گرائید، ترور دانشمندان هستهای، خط لولههای گاز و جمعآوری اطلاعات از سوی موساد در پوشش جنبش سبز اما یکی از پروژههای آینده برای اپوزیسیون سادهلوح و بازیخورده، پروژه پوششی با محوریت حقوق بشری است که نه از سر دلسوزی برای ایرانیان، بلکه برای بهکارگیری سادهلوحی تاریخی ایرانیان برای فروپاشی کشوراست، پشتیبان مالی پروژه عربستان سعودی ) پی ببرید به ماهیت این نوع مبارزه حقوق بشری (و پشتیبان فرماندهی آن در دست سرویس امنیت ناتو) یعنی موساد + ام.آی.۵ + ام.آی.۶(میباشد و از طرف سرویس امنیت فرانسه به ریاست کوربین د مگنوس، فاز جدید پروژه فروپاشی را در ادامه طرحهای همهجانبه اقتصادی و فرهنگی و سیاسی با محوریت حقوق بشر و استفاده از ظرفیت حقوقی سازمانهای بینالمللی مانند ترور رفیق حریری و لیست تحریمی شخصیتهای رسمی نظام، علیه ایران آغاز کرد.
اما پروژهای که مغفول مانده نظام از آن پروژه مواد مخدر است، که از ارکان حیاتی بریتانیا در خصوص ایران است.هیچگاه توصیه لرد اینچکیپ به ملکه انگلیس به سیستم ام.آی.۶ مغفول باقی نماند و از سیاستهای جدی کثیف صهیونیسم بینالملل در خصوص ایران است.