Quantcast
Channel: باشگاه استراتژیست‌های جوان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

پلی از قرن شانزدهم به قرن بیست و یکم / امتداد افراط‌گرایی در مهد دموکراسی جهان

$
0
0

مقدمه:

کشور فرانسه در نظرگاه عمومی به مهد دموکراسی دنیا شناخته می‌شود. دموکراسی در بنیان‌های نظری‌اش علی‌الظاهر با نوعی تساهل درآمیخته است. فلذا با یک استدلال استنتاجی می‌توان به این نتیجه رسید که در کشور فرانسه می‌بایست روح تساهل و تسامح ساری باشد. به‌رغم این استدلال، اخیراً شاهد بروز شدیدترین نوع خشونت در این کشور هستیم؛ خشونتی که گفته می‌شود ریشه در افراط‌گرایی عقیدتی دارد. حال بایستی بازنگری نسبت به گفته‌های پیشین داشته باشیم تا بتوانیم راز این پارادوکس عملی را کشف کنیم که چرا به‌رغم جریان روح دموکراسی در غرب، باز هم این عرصه مورد هجوم قرار می‌گیرد؟

اگر دموکراسی را ثقل این مبحث در نظر بگیریم، می‌توان با بررسی ابعاد آن، اقدامی در راستای رفع ابهام موجود صورت داد.

دموکراسی ابعاد گسترده‌ای دارد. این نوشتار تمرکز خود را بر تبیین چگونگی پیدایش تساهل و تسامح (روح دموکراسی) در فرانسه معطوف نموده است تا از این منظر قدمی در راستای ابهام‌زدایی از پارادوکس مطرح شده بردارد.

در این مقاله به این جمع‌بندی خواهیم رسید که دموکراسی برخلاف هدف اولیه‌اش، عرصه‌ی درگیری‌های عقیدتی را نسبت به دوران قبل از پیدایشش، گسترده‌تر کرده است.

 

عرصه شناسی

تقابل همیشگی حق و باطل، ادعایی است که به راحتی قابل اثبات است. اما نکته‌ی مهم‌تر، شناخت جریان غالب در این تقابل تاریخی است. برای سنجش این غلبه با توجه به عملکرد افراد در جامعه حق پایه، دو کلیدواژه وجود دارد، که عبارت است از «نفاق» و «تقیه». نفاق عبارت است از تفاوت ظاهر و باطن یا گفتار و پندار، چنان‌که نمود بیرونی آن ظاهراً التزام به تدین است، اما باور درونی آن عدم اعتقاد اصیل به معیارهای دین. در آن‌طرف ماجرا، تقیه رفتاری است که شخص دین‌مدار از خود بروز می‌دهد تا باور درونی‌اش به دین، نمود بیرونی پیدا نکند؛ آن‌هم به خاطر مدنظر قرار دادن مصلحت‌هایی. در یک عبارت کلی می‌توان چنین گفت که هرگاه خط نفاق پررنگ‌تر شود، نشان می‌دهد در آن جامعه غلبه با جریان حق (دین‌مدار) است و آنگاه‌که ما خط تقیه را پررنگ بیابیم، می‌توان فهمید که جریان حق منزوی گشته و جریان باطل در آن جامعه قوت گرفته است. اما معطوف به عملکرد افراد در جامعه‌ی باطل پایه نیز دو کلیدواژه وجود دارد که عبارت است از «اتخاذ موضع فعال و شفاف» و «اتخاذ موضع منفعل و مزورانه».

ذکر این نکته نیز ضروری است که ما حق و باطل را در اساس، مطلق گرفته‌ایم، نه نسبی. بدان معنی که حق را جریان توحیدی وحیانی انگاشته‌ایم و باطل را جریان الحادی منقطع از وحی. این مقاله هم برای شناساندن دقیق شرایط عرصه‌ی باطل به مخاطب حق مدار تدوین‌شده است.

 

درگیری کاتولیک و پروتستان

در بازه‌ی سال‌های ۱۵۶۲ تا ۱۵۹۸ فرانسه عرصه‌ی یک سلسله جنگ‌هایی بود، به نام «جنگ‌های مذهبی فرانسه[۱]». این جنگ‌ها بین شاهان فرانسوی و پروتستان‌ها، که خواهان آزادی مذهب بودند، درگرفت. شاهان فرانسوی کاتولیک مذهب بودند. درگیری کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها که از دهه‌ی دوم قرن شانزدهم (سال ۱۵۱۷؛ سال انتشار نخستین کتاب لوتر در اعتراض به مذهب کاتولیک) آغاز شده بود، تا سال ۱۵۹۶ ادامه یافت و آثار مخربی بر جای نهاد. اگر بخواهیم در پی انگیزه‌های این درگیری‌ها برآییم، شاید بتوان مطلق‌انگاری اندیشه‌ی خودی را یکی از این عوامل بشماریم.

در این دوران، همه‌ی فرقه‌ها به حقانیت مطلق خود اعتقاد داشتند. هم کلیسای کاتولیک و هم کلیسای پروتستان، خود را حقّ مطلق و تردیدناپذیر دانسته و مخالفان خود را انسان‌هایی شرور به حساب می‌آوردند.[۲]

کینگ می‌گوید: حقیقت مذهبی چنان مبرهن تلقّی می‌شد که مخالفت با آن، نه اشتباه بلکه شرارت به شمار می‌رفت. در طی رفورماسیون، نه‌تنها کاتولیک‌ها بلکه پروتستان‌های اولیه نیز بر این نظر بودند. همچنان که کاتولیک‌ها «هوبمایر» را سوزاندند (۱۵۲۸) کالوینیست‌ها نیز «سروتیوس» را به آتش کشیدند (۱۵۵۳). هواداران لوتر، «مونترز» را در آتش سوزاندند (۱۵۲۵) و زونیگلیان‌ها نیز «مانز» را غرق کردند (۱۵۲۷).[۳]

در اواخر بازه‌ی درگیری کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها، یعنی سال ۱۵۹۶، پادشاه تازه بر مسند نشسته‌ی فرانسه، لویی چهارم، که اندیشه‌ای پروتستانی در سر می‌پروراند، با صدور فرمانی در شهر نانت، پروتستان را مشروع دانست و از این رهگذر، برای پیروان این مذهب حق حیات قائل شد. اما با گذر زمان و فشار کلیسای کاتولیک، لویی چهاردهم در سال ۱۶۸۵ این فرمان را لغو می‌کند. درنتیجه‌ی آن دیگربار سه میلیون پروتستانی فرانسه نشین، مجبور به ترک فرانسه شدند.

 

صفحات گم‌شده‌ی تاریخ

یک سری وقایع هست که در تاریخ برخی مردمان رخ داده و مایه‌ی شرمساری آن مردم گشته است. خب آن مردمان می‌توانند نسبت به این وقایع رویکردی عبرت‌آمیز در پیش گیرند و با مرور آن، سعی در مبرا کردن خود از به دام افتادن در چنین وقایعی کنند. اما گاه می‌بینیم این مردمان چنان رفتار می‌کنند که گویی اصلاً آن وقایع برایشان رخ نداده است!

افراط‌گرایی مذهبی که اروپاییان همواره پرچم ستیز با آن را در دست می‌گیرند و با این حربه بسیاری از فرق مسلمین را بدین بهانه تحت‌فشار قرار می‌دهند، از آن موضوعاتی است که بایستی بیشتر مورد تأمل قرار گیرد. وقتی کسی داعیه‌ی مبارزه با موضوعی را دارد، خب منطقی‌ترین نتیجه این است که داعیه‌دار، خود مبرا از آن ویژگی باشد.

اما این نوع عملکرد گهگاه جنبه‌ی دیگری هم دارد و آن عبارت است از «فرار روبه‌جلو».

با نگاهی به تاریخ اروپا، می‌بینیم وقایع قرن شانزدهم و جنگ‌های مذهبی فرانسه، آن‌چنان‌که باید نقشی در صفحات کتاب تاریخ اروپا ندارد. به‌عنوان‌مثال یکی از شرم‌آمیزترین اتفاقاتی که تاریخ اروپا بر خود دیده است، ماجرای «کشتار سن‌بارتلمی» یا «عروسی خون پاریس»[۴] است.

در ۲۴ اوت ۱۵۷۲، به مناسبت جشن ازدواج هانری دوناوار (که بعدتر به هانری چهارم معروف شد) با مارگریت (خواهر پادشاه وقت، شارل نهم)، مادر شاه (کاترین دو مدیسی) دسیسه‌ای چید. سران پروتستان‌ها برای مراسم ازدواج رئیس خود هانری دوناوار در پاریس جمع شده بودند؛ شاید هم به تعبیر دقیق‌تر پروتستان‌ها به بهانه‌ی این وصلت در پاریس گردآوری‌شده بودند. در این شب که با جشن سن‌بارتلمی مصادف بود، ناقوس کلیسای سن ژرمن لوکسروا، در مقابل کاخ لوور، اقامتگاه پادشاه فرانسه، به صدا درآمد. صدای ناقوس علامت آغاز قتل‌عام پروتستان‌ها بود. حدود ۳۰۰۰۰ پروتستان در پاریس و در سایر شهرهای فرانسه توسط کاتولیک‌ها که توسط کاترین دو مدیسی و خانواده گیز تحریک شده بودند، قتل عام شدند. کاترین دومدیسی متحد نیرومندی به نام دوک دوگیز بزرگ خاندان گیز داشت که او نیز از دشمنان خونی پروتستان‌ها محسوب می‌شد.

کشتار سن‌بارتلمی؛ اثر فرانسوا دوبوا

کشتار سن‌بارتلمی؛ اثر فرانسوا دوبوا

 

این واقعه که خون‌انگیزترین صفحات تاریخ تعصبات مذهبی است چندین روز به طول انجامید و تمام خاک فرانسه به خاک و خون کشیده شد. در پاریس کشتار وحشتناک‌تر از جاهای دیگر بود و رهبران اصلی پروتستان‌ها سر بریده شدند.

پاپ گریگوری سیزدهم پس از شنیدن خبر این کشتار (که نتیجه‌ی آن تجدید جنگ داخلی بود)، با مراسم ویژه‌ی کلیسایی به جشن نشست.

 

مطلق‌گرایی کاتولیک‌ها

یکی از جدی‌ترین پرسش‌هایی که پس از مطالعه‌ی وقایعی چون کشتار سن‌بارتلمی به ذهن خطور می‌کند، این است که چرا چنین ستیز خشنی بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها درمی‌گرفت؟

کاتولیک‌ها به اعتبار اکثریت خود، معتقد بودند حقیقت مطلق، ملک مطلق آنان است و هر کس از کلیسای کاتولیک روی برتابد از خداوند روی برتافته و مستحق مجازات مرگ است. نظریه‌پردازان کاتولیک دلیل‌هایی هم برای این مجازات می‌آوردند. می‌گفتند اگر چنین کسی را مجازات نکنی خداوند خشمگین می‌شود و همه را به پای او مجازات می‌کند. می‌گفتند چنین کسی را هرچه زنده بگذاری بیشتر گناه می‌کند و بنابراین اصلاً به مصلحت اوست که با کشتنش، او را از گناه بیشتر نجات دهی. اما آنچه نمی‌فهمیدند یا نمی‌خواستند بفهمند این بود که نظریه‌پردازان ادیان دیگر هم می‌توانند عیناً همین دلیل‌ها را بر ضد کاتولیک‌ها بیاورند و کیست که حقیقت مطلق را از آن خود نداند. به گفته‌ی سعدی: «همه‌کس را عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.»

بوسوئه (۱۷۰۴_۱۶۲۷) کشیش کاتولیک فرانسوی، در برابر پروتستان‌ها افتخار می‌کرده که در مذهب کاتولیک، تسامح از تمام مذاهب کمتر است.[۵]

 

تساهل، مرهمی بر مطلق‌انگاری

با مرور وقایع حادث شده در قرن شانزدهم، من جمله جنگ‌های مذهبی فرانسه، درمی‌یابیم فرمان نانت (که موجب حق حیات دادن به پروتستان‌ها شد) و یا تصمیماتی از این قبیل، رویکرد اروپاییان بر ضرورت گذر از این شرایط خشن را نشان می‌دهد. در دل این فرامین هم به نوعی تخطئه‌ی جریان تدینی قرن ۱۶ امی (مسیحیت کاتولیک) دیده می‌شود، با این برداشت که بایستی مطلق‌انگاری در دین را کنار گذاشت تا بتوان زندگی صلح‌مدارانه‌ای در یک جامعه برپا کرد. تأکید می‌شود در تساهلی که روح دموکراسی را شکل داد، آبشخور فکری‌اش چنین است که دین، هم‌ارز مسیحیت کاتولیک قرن شانزدهمی است و نگاه غیر نسبی به دین (مطلق‌انگاری) هم‌ارز برخورد چکشی با غیر هم‌نظران است

 

دلایل جنگ‌های مذهبی در فرانسه‌ی امروز

دکتر مالک رضای در توصیف جامعه‌ی امروز فرانسه می‌گوید: «کسانی که جامعه فرانسه و خصوصاً پاریس را از نزدیک می‌شناسند، به خوبی می‌دانند که جامعه شهری پایتخت فرانسه به دلیل وجود خیل کثیری از مسلمانان رادیکال و ناراضی ساکن در آن شهر واز طرفی نگاه تحقیرآمیز و درجه سه فرانسویان ارتدکس و اصیل به مسلمانان مهاجر فرانسوی، همیشه آبستن حوادثی مشابه است.

امر توسعه برخلاف آنچه تصور و تبلیغ می‌شود در فرانسه و پایتخت آن متوازن نیست.

پاریس، فقط در شانزه‌لیزه، اطراف سن، ایفل، خیابان ویکتور هوگو، میدان شارل دوگل، اطراف پارک جنگلی زیبا و فرح‌بخش بلودو بولون، شهر اقماری ورسای و… خلاصه نمی‌شود، صدها هزار نفر در محلات فقیرنشینی مانند کلمیشی سو بوآ و… زندگی می‌کنند که با اولیه‌ترین معیارهای زندگی، فرسنگ‌ها فاصله‌دارند.

کافی است نام کسی عثمان، ابوبکر، عمر، میثم، زین‌الدین و… باشد تا بدبختی و فلاکت برایش رقم بخورد و از اولیه‌ترین حقوق خود برای اشتغال و استخدام در مراکز مختلف فرانسه محروم باشد. جامعه شهری پاریس نگاه تحقیرآمیزی به این بخش از ساکنان خود دارد.

با این نگاه، پایه‌های امنیت و انسجام در آنجا، هر روز سست‌تر و سست‌تر می‌شود. حوادث مشابه دیروز در آن شهر بارها اتفاق افتاده است.»

به‌طورکلی می‌توان گفت هنوز ریشه‌های نگاه افراطی مذهبی در فرانسه حکم فرم است؛ اما با آن نگاه قرن شانزدهمی متفاوت است. نگاه افراطی قرن شانزدهمی ریشه در تعصبات مذهبی (کاتولیکی داشت)، یعنی گرچه متعصبانه بود، اما ریشه‌ی تعصب در مذهب، ولو مذهبی تحریف شده، قرار داشت. اما امروزه دیگر چیزی از همان مذهب تحریف شده هم باقی نمانده است پس تعصبات اخیر چگونه قابل تفهیم است؟

می‌توان گفت پارادایم این تعصب، امروز تغییر کرده است یعنی نگاه متعصبانه بین دو مذهب در گذشته، منتقل شده است به نگاه متعصبانه بین مطلق دین‌مداری (نگاه غیرمادی) با مطلق بی‌دینی (نگاه مادی).

با زاییده شدن دموکراسی فقط پارادایم عوض شد، والا آن نگاه صفر و یکی تغییر نکرده است. پارادایم از درگیری بین مسیحیت کاتولیک و پروتستان، به درگیری عام‌تری بین تدین (هر اندیشه غیرمادی) و بی‌دینی منجر شد. فارغ از بررسی محتوایی هر دینی که قائل به نگاه مطلق دریافتن حقیقت هست، و فارغ از اینکه این نگاه مطلق آیا به همان نتایج رفتاری کاتولیک‌های قرن ۱۶ امی منتهی می‌شود یا خیر، هر دین مطلق‌انگاری با هر شرایط، در غرب محکوم به سرکوب است تا احتمال درگیری‌های مذهبی به صفر رسانده شود!

لذا این‌گونه راه‌حل برای مقابله با درگیری، رویکردی کاملاً سلبی و منفعلانه دارد و از طرفی هم با توجه به اینکه نسبت به تمام نگرش‌های مذهبی رویکرد سلبی اتخاذ می‌شود، لذا همین مسئله موجب تشدید درگیری از دل این راهکار مقابله با درگیری می‌شود.

 

پیشنهادات

در صدد آن هستیم که در شماره‌های بعدی این مقاله، مطالب زیر را تشریح کنیم»

  1. تشریح مبانی تساهل و تسامح در اندیشه اصیل توحیدی
  2. آیا دموکراسی واقعاً مخالف هرگونه نگاه مطلق‌گرایی است و آیا همین ادعا نیز نوعی مطلق‌انگاری نیست؟

 


پی‌نوشت:

[۱] religious france war

[۲] دولت عقل (ده گفتار در فلسفه و جامعه‌شناسی سیاسی)، حسین بشیریه، (پیش درآمدی بر تاریخ اندیشه‌ی تساهل سیاسی) ص ۶۱ به بعد.

[۳] همان، ص ۱۸۷؛ تساهل و تسامح، زیر نظر: محمدتقی فاضل میبدی، مقاله «تاریخ اندیشه تساهل سیاسی»، ص ۷۴.

[۴] bartholomaesnacht

[۵] مقاله «فراتر از تسامح» ضیاء موحّد، کیان، سال هشتم، شماره ۴۵، بهمن و اسفند ۱۳۷۷، ص ۵۸ تا ۶۱

به این مطلب امتیاز دهید

Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

Trending Articles