Quantcast
Channel: باشگاه استراتژیست‌های جوان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

پیامدهای تحصیل و اشتغال نابه‌جا برای بانوان

$
0
0

جوانان به چند انگیزه وارد دانشگاه می‌شوند:

  1. پر کردن اوقات فراغت
  2. رهایی از فشار اطرافیان برای دانشگاه رفتن
  3. مدرک‌گرایی حاکم بر جامعه
  4. کسب دانش و تخصص

در این میان آنان به شدت امیدوارند در مدت تحصیل یا پس‌ازآن فرجی حاصل شود و وارد بازار کار مناسبی شوند. در واقع بسیاری می‌خواهند با ادامه تحصیل، زمان بخرند و نوع دانشگاه و رشته تحصیلی برای آن‌ها اهمیت کم‌تری نسبت به مدرک گرفتن دارد. خانواده‌ها هم در این مدت برای این‌که فرزندشان به جایی برسد، هزینه‌های تحصیل او را از زیر سنگ هم شده، فراهم می‌کنند.

دانشجو شدن و دانشجو ماندن چند حُسن برای دولت دارد:

در مدت تحصیل جزو بیکارها به حساب نمی‌آیند و آمار بیکاری پایین می‌آید.

  1. راهی برای تفاخر به بالا بودن سطح علمی کشور است.
  2. شهریه‌ها منبع درآمدی برای دانشگاه‌هاست.

در دوران تحصیل ممکن است چند اتفاق برای دانشجو بیفتد:

  1. با شیفتگی تمام به کسب دانش می‌پردازد.
  2. به حمّال علمی تبدیل می‌شود و محتویات کتاب‌ها و جزوات را تنها و تنها “حفظ” می‌کند، بدین گونه دانشگاه به پاس+گاه تبدیل می‌شود.
  3. چون استعدادهای آن‌ها در دوران دانش‌آموزی به خوبی کشف نشده است به رشته‌هایی بی‌ارتباط با علاقه و استعداد خویش وارد می‌شوند و پس از یکی دو ترم از انتخاب خود دچار افسردگی و پشیمانی شده و یا انصراف یا تغییر رشته می‌دهند؛ حتی ممکن است برای محکوم نشدن از طرف خانواده و دوستان هر طور شده دروس را بگذرانند و به پایان برند.
  4. با مسائل حاشیه‌ای موجود در دانشگاه مثل دوستی با جنس مخالف، فعالیت‌های فوق‌برنامه کاذب یا سالم، گعده‌های دوستانه، شب‌نشینی در خوابگاه و… اوقات طلایی دانشجویی خود را می‌گذرانند.

به خاطر موضوع اصالت نمره و مدرک، در محیط دانشگاه توجه زیادی به توانمندی‌های بالقوه افراد نمی‌شود و بُرد با کسی است که قدرت حفظ کردن بیش‌تری داشته باشد و نمره بالاتری بگیرد؛ درحالی‌که بسیاری از محفوظات او نه دردی از دنیا و آخرت خودش دوا می‌کند و نه دیگران.

 

وضعیت تحصیلات تکمیلی:

سیل گسترده‌ای از افراد دارای مدرک کارشناسی وارد مقطع ارشد و دکتری می‌شوند؛ درحالی‌که در بسیاری از رشته‌ها، کشور به‌هیچ‌عنوان به این حجم از فارغ‌التحصیل نیازی ندارد و هزینه گسترده‌ای از بیت‌المال صرف پرورش دانشجویانی شده است که بهترین سال‌های عمر خود را صرف آموختن مطالبی کرده‌اند که کشور، ظرفیت، امکان و نیاز به استفاده از او را نخواهد داشت؛ ده‌ها هزار فارغ‌التحصیل این رشته‌ها در مشاغلی غیر مرتبط با رشته خود شاغل‌اند و یا از آن بهره‌ای نبرده‌اند. همچنین برخی رشته‌های تحصیلی در شهری کوچک در چند دانشگاه مختلف (اعم از سراسری، آزاد، پیام نور، غیرانتفاعی) دانشجو می‌پذیرند، درحالی‌که آن شهر نیاز چندانی به آن رشته تحصیلی با این حجم ندارد؛ به‌این‌ترتیب برخی مناطق دچار اشباع هستند و برخی کمبود دارند.

طی کردن مقاطع تحصیلی به صورت بی‌هدف و به امید روزهای بهتر، برای یک جوان به این معناست که او به جای صرف بهترین و فعال‌ترین سال‌های عمر خود برای تولید، آن را به پاس‌کردن مطالب کتاب‌ها گذرانده است. او به جای آن می‌توانست با هنرآموزی و کار فنی–حرفه ای، کسب ثروت کند، خانواده تشکیل دهد و بی‌جهت سطح توقع خانواده و جامعه را از خود بالا نبرد. او در این مدت با تحمیل هزینه‌های زیاد بر خود و خانواده در راه تحصیل غیرضروری، ۴–۱۲ سال از عمر خویش را سپری کرده؛ درحالی‌که هنوز شغل مناسبی ندارد و سال‌های زیادی از تشکیل خانواده عقب افتاده است. آقایان علاوه بر این سال‌ها باید دو سال هم به سربازی بروند و پس‌ازآن در صورت یافتن شغل و تهیه مسکن و پس‌انداز هزینه‌ها، تن به ازدواج می‌دهند که این حداقل تا ۳۵ سالگی آن‌ها طول می‌کشد. در صورتی هم که نتواند شغل مناسبی بیابد، با جمع بین مدرک بالا و بیکاری، در وضعیتی رقّت‌بار قرار می‌گیرد و سرزنش‌ها او را لِه خواهد کرد که چگونه کسی که نتوانسته برای خودش کاری کند جامعه را به سمت آرمان‌های جوانانه خود ببرد!

افزون بر این طیف گسترده‌ای از افراد با رسیدن به این سن و دور شدن از نشاط جوانی که پس از سی‌سالگی رو به کاهش می‌گذارد حاضر به ازدواج نمی‌شوند و ترجیح می‌دهند کنار والدین یا تنها زندگی کنند و این یک مخاطره بالقوه برای امنیت روانی جامعه است.

عمده‌ترین قربانیان تحصیلات نابجا و غیرضرور، دختران و بانوان هستند.

اکنون به چند مورد از معایب و نتایج اشتغال و تحصیلات طولانی‌مدت بانوان اشاره می‌کنیم:

  1. هر خانم با هر شغلی که تصاحب می‌کند یک فرصت شغلی را از یک آقا می‌گیرد. زنان به صورت کلی سرپرست خانواده نیستند و تحت تکفل پدر یا همسر خود قرار دارند؛ بنابراین اشتغال آن‌ها یک مکمّل است نه ضرورت؛ درحالی‌که یک مرد ممکن است درآن‌واحد سرپرست چند نفر باشد از جمله: همسر، فرزندان، والدین، خواهر و برادر کوچک یا ناتوان از کسب درآمد و…؛ ازاین‌رو اشتغال، الزام و ضرورتی برای اوست؛ در غیر این صورت اگر نتواند افراد تحت تکفّل را تأمین مالی مناسبی کند، جایگاه اجتماعی و خانوادگی خود را از دست می‌دهد که باعث احساس سرخوردگی و بی‌هویتی او خواهد شد و نیز اگر به سبب بی‌شغلی مجبور شود تجرد پیشه کند، به دلیل تأمین نشدن نیازهای غریزی‌اش امکان گناه‌آلود شدن بیش‌تری خواهد داشت.
  2. برای هر خانم شاغل یا در حال تحصیل، مادر شدن بسیار دشوار است و آن را مانعی سر راه پیشبرد تحصیلی و شغلی خود می‌داند و یا به یکی فرزند بسنده می‌کند. حتی در صورت فرزنددار شدن به دلیل مشغولیت‌های سنگین نمی‌تواند وقت زیادی برای پرورش روحی و جسمی او هزینه کند و وی را از عاطفه‌مادرانه خود سرشار نماید. فرزند بیش از دوتا دغدغه‌هایی برای والدین شاغل به دنبال دارد که امکان اشتغال همزمان هر دو را سلب می‌کند؛ پس ناچارند یا فرزند را به مهدکودک بسپارند یا برایش پرستار بگیرند که در هر دو صورت، کودک از چشیدن طعم مادر و تربیت او محروم خواهد شد.
  3. شاغل بودن، استقلال مالی برای زن ایجاد می‌کند و همین احساس استقلال و بی‌نیازی، یا او را از ازدواج منصرف می‌سازد و یا در بسیاری مواقع با یادآوری مداوم استقلال خود به همسر و سلب اقتدار ذاتی مرد، زمینه‌ساز فروپاشی درونی یا بیرونی خانواده خواهد شد. امیرالمؤمنین علی (ع) در عبارتی نغز بیان می‌کنند که اصالتاً و ماهیتاً، بار اقتصادی نباید به دوش زن باشد: «المراه ریحانه لیست بقهرمانه». در ریشه‌شناسی، قهرمان به کسی اطلاق می‌شود که بار (اقتصادی) بر دوش خود حمل می‌کند.
  4. تحصیلات طولانی و در یک سیر مُمتد، باعث دیرتر ازدواج کردن جوان بخصوص خانم‌ها خواهد شد. کسی که در سن بالا ازدواج می‌کند به خاطر محکم‌شدن قالب‌ریزی شخصیت و کاهش انعطاف‌پذیری، در برابر دلخواه نبودن روحیات و شخصیت همسر خود گارد بیش‌تری می‌گیرد و انعطاف کم‌تری نشان می‌دهد. این باعث می‌شود فرد در برابر نوسانات خانوادگی و اشتباه‌های همسر، کوتاه نیاید یا خانواده را ترک کند.
  5. نبود مادر در خانه و خانواده‌داری نکردن او باعث می‌شود فرزندان از فضای فکری و فرهنگی والدین دور بمانند و خالی‌الذهن باشند؛ برای پر کردن این خلأ، از همسالان، گروه‌های دوستی واقعی و مجازی، فرهنگ‌های بیگانه و… هم کمک می‌گیرند. هر خانواده یک سلول جامعه است. درصورتی‌که تعداد خانواده‌های ضعیف در یک کشور بخصوص کشوری که در برابر فرهنگ‌های تهاجمی قرار دارد، زیاد شود، این سلول‌ها به صورت عفونتی خطرناک دامن‌گیر جامعه شده، آن را از پای درمی‌آورند.
  6. در مدتی که دختران به خاطر تحصیل، ازدواج یا هر مانع دیگر، ازدواج خود را به تـأخیر می‌اندازند، پسران با طیف گسترده‌ای از جنس مخالف مجرّد روبرو هستند؛ این از طرفی باعث تحریک تمایلات جنسی آن‌ها می‌شود و از طرفی چون هر دو شرایط ازدواج با هم را ندارند اما به یکدیگر تمایل دارند، باعث رشد ابتذال اخلاقی، ناهنجاری، همچنین تنش‌های روانی در پسران و احساس ناامنی در دختران خواهد شد.
  7. افراد مجرد بنا بر یک سازوکار روان‌شناختی، سعی بیش‌تری در جلب نظر جنس مخالف دارند و این را نوعی قدرت و توانایی برای خود به حساب می‌آورند؛ درحالی‌که افراد متأهل بیش‌تر از این امر مستغنی هستند و تلاش آن‌ها برای جلب‌توجه در مقایسه با مجردها بسیار اندک است. این نوعی تبرّج خواهد بود ‌(قرآن کریم از آن نهی کرده است) که به تدریج به افراد همسردار نیز سرایت می‌کند و آن‌ها هم در یک فضای رقابتی در کسب مقبولیت وارد می‌شوند؛ این جو حاکم بر جامعه تزلزل خانواده را در پی خواهد داشت. در شرایط ذکر شده خوش‌اندامی به یک آیتم مهم و موفقیت‌آمیز در تعاملات اجتماعی تبدیل می‌گردد و خانم‌ها، باردارشدن و شیردهی را مساوی بداندامی و امری دون‌پایه تلقی می‌کنند. به‌تبع، وقتی سن ازدواج بالا رود، زنان برای ایجاد یا حفظ جاذبه‌های جنسی در خود و جلب نظر دیگران ممکن است الگوهای شخصیتی کودکانه خویش را حفظ کنند و نیز با چهره عروسکی ظاهر شوند؛ چیزی که بین مردم به «بی‌بی فیس» بودن معروف است. این باعث دور شدن از فضای واقعی شخصیتی خود فرد و نقش بازی کردن در نقاب‌های ظاهراً جذاب می‌شود و نیز مصرف لوازم‌آرایشی را که بر پایه ارتقای جذابیت است به شدت بالا می‌برد. از تبعات دیگر جلب‌توجه، تعویض مداوم پوشش و رواج نوعی مصرف‌گرایی است؛ بنابراین محیط عمومی جامعه از محلی برای تعاملات ضروری به محلی برای کامیابی‌های غریزی تبدیل می‌شود.
  8. خانواده‌های مذهبی تمایل ندارند با زنانی که ارتباط زیاد و آسان به خاطر شغل یا … با جنس مخالف دارند، وصلت کنند؛ همین باعث می‌شود چنین بانوانی عملاً و غیرمستقیم از چرخه احتمال همسری با مردی مذهبی-سنتی خارج شوند و شانس تعامل نزدیک با افرادی دیگرگونه را از دست بدهند؛ این امر غلظت اعتقادات را در نسل‌های بعد کاهش می‌دهد و باعث شکل‌گیری خانواده‌هایی می‌شود که فرزندان در آن خویشاوندی نزدیک، برای آموختن امور مذهبی و سنت‌ها به آنان نداشته باشند. (این در بازه زمانی ۳–۴ نسل رخ خواهد داد).
  9. دختران و پسرانی که در طولانی‌مدت با جنس مخالف تعاملات نزدیک داشته‌اند، قدرت تصمیم‌گیری و انتخاب را در همسریابی مناسب از دست می‌دهند؛ در صورت ازدواج نیز به خاطر مقایسه‌های وسواس گونه همسر خود با دیگران، زندگی جذّابی نخواهند داشت. این تعاملات به نوبه خود سن ازدواج را بالا می‌برد یا ممکن است فرد را برای همیشه از آن منصرف کند. ارزانی‌های برخی زنان و در دسترس بودن آن‌ها به دلیل پوشش نامناسب در اماکن عمومی، باعث می‌شود از طرفی احساس اشباع روانی و از طرفی ازدحام تحریکات جنسی در آقایان آنان را به ناپاکی بکشاند.
  10. با توجه به این‌که حدود ۷۰% فارغ‌التحصیلان خانم هستند، با بالا رفتن تحصیلات و رتبه شغلی آن‌ها، یافتن مردی هم‌شأن برای ازدواج به امری دشوار تبدیل می‌شود؛ چون اکثر مردان ترجیح می‌دهند با خانم‌هایی ازدواج کنند که از نظر تحصیلی و شغلی پایین‌تر از آن‌ها باشند. بانوان نیز علاقه دارند با مردی ازدواج کنند که از نظر فکری و جایگاه اجتماعی از او بالاتر یا دست‌کم، هم‌ردیفشان باشد. در صورت نارضایتی زن از پایین‌تر بودن همسر خود، علاوه بر کاهش اقتدار طبیعی مرد، زندگی زناشویی به محیط دلخوری و سردی تبدیل می‌شود. گرچه نقیض این مورد بخصوص در افراد فهیم، بسیار زیاد یافت می‌شود، اما به خاطر توهّم مساوی دانستن مدرک با سطح شعور و کمالات، ممکن است هریک از زوجین، توقعات یا تصورات اشتباهی در مورد خود یا همسر خویش به خاطر مدرک پیدا کنند.
  11. طی دو دهه گذشته تلاش‌های زیادی از طرف عده‌ای (در کتاب‌ها و رسانه‌ها) صورت گرفت تا فرزند کم‌تر داشتن را مساوی با فرهنگ و سواد جلوه دهند؛ همین فرهنگ‌سازی اشتباه و افراطی به اضافه ترجیح خانم‌های شاغل به داشتن فرزند کم‌تر، باعث می‌شود در مدتی نه‌چندان دور، ایران به کشوری با اکثریت سالمند و ناتوان تبدیل شود که خود یک خطر امنیتی بالقوه برای کشور است. یک جمعیت پیر؛ محافظه‌کار، فاقد نوآوری، اهل سازش و راضی به وضع موجود است. این باعث فاصله گرفتن کشور از آرمان‌های علمی، اقتصادی و انقلابی خواهد شد.
  12. اکثر خانواده‌های تک‌فرزندی تمایل دارند همان یک فرزند هم دختر باشد؛ این امر به اضافه بالا بودن مرگ‌ومیر در آقایان در مقایسه با خانم‌ها به خاطر حوادث و بیماری‌ها، اعتیاد، شغل و…، در درازمدت باعث می‌شود تعادل جمعیتی بین مذکر و مؤنث به هم بخورد که مشکلات خاص خود را خواهد داشت و نیز به همین میزان، نیروهای نظامی و انتظامی برای کاربردهای امنیتی کاهش می‌یابد. نکته دیگر این‌که امروزه مسائلی مثل آب‌وهوا، امواج مغناطیسی، تغذیه‌های مدرن و… به صورت غیرمستقیم علاوه بر ناتوان کردن سیستم باروری بانوان، باعث افزایش نرخ دخترزایی می‌شود.
  13. یک خانم شاغل بیش از نیمی از روز را در خارج از منزل سپری می‌کند، او برای این مدت یا باید پرستار کودک استخدام کند یا او را به مهدکودک بفرستد؛ پدر نیز به صورت معمول بیش‌تر ساعات شبانه‌روز را خارج از منزل است. کودک این خانواده، درک درستی از مفهوم والدین، مهر مادری، خانواده و حمایت نخواهد داشت که ممکن است باعث شود شخصیت او به‌صورت کامل شکل نگیرد یا مسائلی مثل ترس کاذب، تهوّر، انزوا، از دست دادن خلاقیت و جسارت، خشم پنهان و… در او نهادینه شود. ضمناً یک خانم با یک شغل پراسترس و زحمت‌آور، وقتی به منزل بازمی‌گردد خسته است و نمی‌تواند کاملاً خلأ نبودن خود در ساعات دیگر را برای خانواده جبران کند. این، باعث شکل‌گیری نوع خاصی از سبک زندگی است که در آن هریک از اعضای خانواده مسئول رتق‌وفتق امور خود است و زن نقش آرامش‌گری (مهم‌ترین نقش خود) را از دست می‌دهد. در این سبک زندگی مفهوم سفره و ارتزاق مشترک که یک سبک زندگی ایرانی–اسلامی را تداعی می‌کند، رنگ می‌بازد.
  14. زنان چون سرپرست خانواده نیستند نیاز به درآمد بالا ندارند و بسیاری اوقات، یا تن به مشاغلی با حقوق کم می‌دهند که آقایان از پذیرش آن پرهیز دارند، یا در رقابت با دیگران حقوق کم‌تری پیشنهاد می‌کنند. این مناقصه باعث رقابت افراد در اشغال شغل به هر قیمتی و سوءاستفاده کارفرمایان و تن ندادن به مطالبات شاغلان می‌شود.
  15. آقایان به خاطر سربازی، دو سال از خانم‌ها برای تحصیل، اشتغال و تشکیل خانواده عقب‌تر هستند؛ برای رفع این تبعیض می‌توان شرط استخدام برای خانم‌ها قرارداد به این صورت که در یک دوره ۱–۲ ساله بدون حقوق، آموزش‌ها و مهارت‌های اصلی را به آن‌ها که مغز جامعه و صاحب نسل‌های یک کشورند، آموزاند و نیز این اختلاف را متعادل‌تر ساخت. این دوره می‌تواند برای تحصیل فراتر از لیسانس نیز باشد، تا هزینه‌های تحصیل و اشتغال غیرضروری را برای ایشان بالاتر ببرد و افرادی که از تحصیل، انگیزه‌هایی غیرعلمی و تفننی دارند، از ادامه و اشغال فضای دانشگاه منصرف شوند.
  16. همچنان که ذکر شد، حجم زیادی از افراد، به نیت لمس فضای دانشگاه و استفاده از فضای روشنفکری و روشنگری وارد آن می‌شوند و نه تخصص در رشته‌های منتخب. (این موضوع در دانشگاه‌های رده پایین‌تر بیش‌تر دیده می‌شود.) می‌توان رشته‌های تحصیلی بخصوص برای خانم‌ها تعبیه کرد که پاسخی به این مطالبه آنان باشد و از طرفی سطح مدرک‌گرایی پایین آید و از هدر رفت نیروی جوان در رشته‌های غیر مرتبط با زندگی فرد جلوگیری کرد؛ مثلاً برای خانم‌ها رشته‌ای باشد که در آن اصول خانواده، مهارت‌های معاشرت، همسرداری، روان‌شناسی، فرزندپروری، هنرهای خانگی، اسلام‌شناسی، ایران‌شناسی و… تدریس شود. گفتنی است طیف زیادی از افراد برای عوام محسوب نشدن و لمس دانشگاه به آن می‌آیند نه فتح قله‌های علم یا مدرک.
  17. حذف مقاطع ارشد و دکتری از دانشگاه‌های سطح پایین برای کاستن از خیل مدرک به دستانی که فاقد سواد و هنر لازم هستند؛ به‌جای آن سطح کیفیت دانشگاه‌های پربازده بالاتر رود. با توجه به روند کاهش جمعیت جوان و متقاضی تحصیل و پشت‌کنکوری، انقباض دانشگاه‌ها از نظر تعداد ورودی و تعداد دانشگاه‌ها امری لازم به نظر می‌آید.
  18. معاشرت خانم‌ها و آقایان در محیط کار و به تَبَع آن، مزاح‌ها و مهربانی‌ها، به تدریج دیوار قُبح و مرز اسلامی مَحرم و نامَحرم را شکسته است. این امور، مرد یا زن را دچار اشباع روانی می‌کند و وی را نسبت به خانواده خود سرد خواهد کرد.
  19. اجرای مداوم فرامین کارفرما (چه شخص، چه اشخاص، چه سیستم) علاوه بر عصبی کردن فرد، باعث شکسته شدن روحیه کبر و ترس بانوانه خواهد شد که در بیان امیرالمؤمنین (ع)، این دو از بهترین صفات زنان است. این امر باعث تساهل و تسامح خانم در پذیرش مطامع و سوءاستفاده‌های جنسیتی از خود خواهد شد.
  20. حضور خانم‌ها در برخی عرصه‌ها یک ضرورت و برکت است مثل: فعالیت‌های عام‌المنفعه و فرهنگی، شغل‌هایی مثل پرستاری، معلمی، نگهداری از کودکان و سالمندان، امور هنری و… که اکثراً با طبع لطیف و نازک خانم‌ها مغایرتی ندارند؛ در غیر این صورت اشتغال باعث استهلاک و پژمردگی خانم می‌گردد؛ در صورت عدم پذیرش این تبَعات از سوی همسر، خانواده آسیب‌پذیر خواهد شد.
  21. مسائلی مثل ازدواج دیرهنگام، ترجیح تجرّد، افزایش طلاق، استقلال‌طلبی زن، اعتیاد مردان و کناره‌گیری آن‌ها از خانواده، شکاف زمانی زیاد بین ازدواج قبلی و ازدواج احتمالی بعدی، ناباروری، افزایش تعداد خانواده‌های تک‌فرزندی و بسیاری مسائل دیگر، کشور را با بحران جدی کاهش زادوولد مواجه خواهد کرد. همچنین کودکی که به خاطر نداشتن خواهر و برادر و نیز بهره اندک از حضور و وجود پدر و مادر، با بسیاری از جنبه‌های شخصیتی، نیازها و کاستی‌های خود فرصت مواجهه نداشته است و نیز بی‌بهرگی از مفاهیمی مثل: عمه، خاله، عمو، دایی و فرزندان آن‌ها، هرکدام به نوبه خود باعث می‌شود نسل آینده یک نسل دارای کمبودهای عاطفی، هویتی و خودناشناسی باشد که در برابر فرهنگ‌های بیگانه آسیب‌پذیرش می‌کند.

این‌ها تا بیست سال آینده همه ما را از سکوت در برابر وضعیت آغاز شده از دو دهه قبل پشیمان خواهد نمود.

 

نوشته خانم مینا قربانی

عضو اندیشکده عهد


Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

Trending Articles