نقد شهر موش های ۲ / ترویج سبک زندگی غربی و بورژوایی / عادی سازی رابطه با دشمن / فروکاست جایگاه موسی علیه السلام / نفی بایدها و نبایدها
خلاصه داستان:
ماجرای این سینمایی عروسکی از جایی شروع میشود که موشهای شهر موشهای ۱ حالا دیگر بزرگشدهاند و برای جشن آغاز سال تحصیلی فرزندان خود در مدرسه گرد هم آمدهاند. دانش آموزان نیز با یک ارکستر زنده از آنها استقبال میکنند.
سپس آقای معلم قدیمی که پیر شده است، معلم جدید را معرفی میکند و پسازآن کپلِ رستوراندار همه را برای شام به رستوران خود دعوت میکند.
در ادامه، یکی از کلاسهای درس به نمایش درمیآید؛ آقا معلم، جغرافیا درس داده و راجع به کوهها و رودهای اطراف شهر موشها توضیح میدهد. دانش آموزان از او میخواهند که آنها را به خارج از شهر ببرد، اما آقا معلم میگوید: «نمیشود»؛ در نهایت با اصرار بچهها معلم میگوید: «باید از مسئولین اجازه بگیرم.»
در این جای ماجرا دختر و پسر کپل و پسر دمباریک بدون اجازه و از روی کنجکاوی به خارج از شهر میروند و آنجا را بسیار زیبا مییابند. در همین اثنا بر روی رودی، که معلم از آن تعریف کرده بود، سبدی میبینند؛ با ترس آن را ازآبگرفته، درش را باز میکنند و با یک بچه گربهی سفید، یا به قول خودشان “بچهی اسمشو نبر”، روبهرو میشوند. در ابتدا میترسند اما نامهی در سبد که میگفت: «از جگرگوشهام نگهداری کنید» آنها را آرام کرده و به فکر نگهداری از بچه گربه میاندازد.
در همین مسیر با یک موش کور بدقیافه اما خوشقلب روبهرو میشوند و بچه گربه را، که به علت ترس عمومی از اسمشو نبر، نمیتوانستند به داخل شهر بیاورند، به او میسپارند؛ او هم قول مراقبت از او را میدهد. (در تصویر زیر بچه گربه یا پیشو بر پشت موش کور یا کورول موش دیده میشود.)
دراینبین سه گربهی غولپیکر و وحشتناک که به دنبال بچه گربه میگردند، به موشها حملهور میشوند؛ اما بچه موشها با همکاری هم آن سه را از بین میبرند.
در ادامه طی ماجراهایی که رخ میدهد پای بچه گربه به داخل شهر باز میشود. ابتدا بچه موشها با مقاومت بزرگترهای شهر روبهرو میشوند اما با اصرار بچهها ترس از گربه از بین رفته و در صحنهی آخر این سینمایی، بچه گربه دست در دست مادرش با موشها خداحافظی کرده و از شهر دور میشود.
خط تعلیق اصلی فیلم:
- برقراری آشتی بین پدر و مادرها و بچه گربه.
خطوط تعلیق فرعی فیلم:
- تلاش بچه موشها برای مخفی نگهداشتن بچه گربه.
- مقابلهی بچه موشها با گربههای غولپیکر.
- تلاش بچه موشها برای رساندن بچه گربه به مادرش.
نقد و بررسی اثر:
۱- جایگاه رفیع موسیقی:
- در جای جای فیلم هم چنین در صحنهی آغازین، مخاطب شاهد انس عمیق نسل جدید موشها با موسیقی و آلات نواختن آن است تا آنجا که در کل مدرسهی موشها در این نمایش عروسکی، سه نفر مسئول یعنی مدیر مدرسه، معلم اصلی و معلم موسیقی دیده میشود.
- در این نمایش عروسکی از انواع آلات موسیقی به طور عیان و بیپرده استفاده میشود.
- در رستوران کپل خان یک موش دختر به طور زنده پیانو مینوازد و میخواند.
موسیقیهای به کار برده شده در فیلم همه از سبکهای مدرن و غربی موسیقی است و تنها در ابتدا در میان سرودی که دانش آموزان میخوانند یک فلش بک به موسیقی اولیه شهر موشهای ۱ میزنند که همین یک اشاره بسیار دلنشینتر از تمام موسیقیهای به کار برده شده در سایر بخشهای فیلم است.
۲-رقص، عادیترین حرکت روزمرهی همهی موشها:
- در آغاز فیلم زمانی که بچه موشها اجرای برنامه با موسیقی میکردند، همهی پدر و مادرها بلااستثنا خود را مطابق آهنگ تکان میدادند.
- درجایی دیگر کپل، پسرش و دمباریک در یک سکانس طولانی هر سه با هم میرقصند که علاوه بر اصل موضوع رقص، حرمت، جایگاه و وقار یک پدر در مقابل فرزندش به وضوح در این صحنه میشکند.
- در یک صحنه دیگر هم مأموران گربهی غولپیکر با هم میرقصند و پسازآن در یک صحنهی وقیحانه درحالیکه مست کردهاند و بطریهای مشروب در کنارشان قرار دارد در جنگل روی زمین افتادهاند.
۳-رنگ و بوی آشکار منش دولت یازدهم در مذاکره با امریکا در شهر موشهای ۲ و ایجاد حبّ به دشمن در مخاطب کودک و نوجوان:
- «گربه دیگه اسمشو نبر نیست.» این یکی از دیالوگهای ابتدایی نمایش است که کم کم زمینه را برای قبح زدایی از دشمن نسل امروز آماده میکند.
- آقا معلم بعد از اصرار بچه موشها برای خروج از شهر به آنها میگوید: «باید از مسئولین اجازه بگیرم، تا شما را به خارج از شهر ببرم.» این جمله نوعی دید منفی نسبت به افراد بالادستی که موشها را از حضور بیمحابا در خارج از شهر بر حذر میدارند، القا میکند و مخاطب را به یاد کسب اجازه دولت یازدهم از مقام معظم رهبری برای برقراری رابطه با امریکا و باز کردن به اصطلاح دروازههای شهر میاندازد. همچنین درجایی مدیر عینکی مدرسه میگوید: «بردن بچهها به بیرون شهر بسیار خطرناک است.» و این مخاطب هوشمند را به یاد تحذیرهای رهبری درباره برقراری رابطه با امریکا رهنمون میشود.
- «دیگه زمان جنگ گذشته.» این جمله و جملاتی از این دست که در این فیلم سینمایی به وضوح شنیده میشود، مسیر سیاست مذاکره با امریکا، بدون نگاه به شیطان بزرگ و دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران بودن، را هموار میکرد.
- بعد از اینکه سه تا از بچه موشها بدون اجازه از شهر خارج میشوند و آن جا را جایی سرسبز و جذاب مییابند، با هم شروع به خواندن سرودی میکنند که از این عبارات مملو است: «باید گشت و دید»، «دنیای بزرگ رو باید دید»، «چند وقت آزگاره دورم دیواره اما مگه چاره دیواره؟» که شوق خروج از محدودیتهای درون جامعه را نمایش میدهد.
- عروسک بچه گربه و مادرش در این فیلم سینمایی بسیار لطیف و زیبا ساخته شده است که این حس دشمن بودن به ذات گربه برای موش را در مخاطب از بین میبرد.
- بچه موشها پسازاین که با بچه گربه برای بار اول روبهرو میشوند میگویند: «فکر نکنم این بچهی اسمشو نبر باشه، آخه خیلی نازه…» بچه موشها نهتنها از فرزند دشمن پدرانشان نمیترسند، که در ادامه متصدی تغذیهی او نیز میشوند و این القا به کودک و نوجوان مخاطب دست میدهد که شاید پدران دشمنان ما خبیث بودهاند اما نسل جدید آنها دوستداشتنی و قابلاعتماد هستند و میتوان با آنها رابطه داشت و آسیب ندید.
- بند بند آوازی که دختر کپل برای پیشو میخواند، ستایش دشمن یا در این نمایش بچه گربه است.
- وقتی فرزند دم باریک، به عنوان نماد نسل جدید، اسم اسمشو نبر را مقابل پدر میآورد، از او برخورد تند و وحشتزدهای را مشاهده میکند که در ادامه در جای جای فیلم این ترس محکوم میشود.
- درجایی از فیلم پسر کپل به بچه گربه میگوید: «یعنی تو با من دوستی؟ نمی خوای منو بخوری؟ بوسم میکنی؟» و از این طریق بسیار زیرکانه باور نسل قبل به سخره گرفته میشود.
- بچه گربه را برای بار نخست در آزمایشگاه مدرسه میآورند؛ این اتفاق حساب شده از سوی کارگردان، نمایان گر آن است که در فضای کنونی سیاست خارجی دولت، قرار است در شرایط آزمایشگاهی تحمل مردم و مسئولین برای برقراری رابطه با امریکا سنجیده شود.
- بچهی اسمشو نبر برای نخستین بار از طریق مدرسه وارد شهر میشود و این نمایانگر تهاجم نرم در نسل دبستانی کشور است.
- بچه موشها، بچه گربه را در کنار خود بزرگ میکنند؛ در طول فیلم روند بزرگتر و سنگینتر شدن پیشو نشان داده میشود.
- در بخشی از فیلم پدر و مادرها با اضطراب میگویند: «ما هر کاری میکنیم این بچهها از گربه هه جدا نمیشن.» که این نفوذ نرم دشمن در بین نسل دانشآموز و وابسته کردن آنها به خود را نشان میدهد.
- زمانی که همهی مردم شهر علیه حضور بچه گربه تجمع کردند، تمام بچه موشها به عنوان نماد نسل جدید و معلمهای مدرسه به عنوان نماد قشر فرهیخته و به نوعی روشنفکر برخورد مناسب و از نظر مخاطب عاقلانهای با نسل کنونی دشمن و برقراری رابطه با آن از خود نشان میدهند و نطق خوبی از طرف آقا معلم در طرفداری از بچه گربه صورت میگیرد؛ بهعنوانمثال آقا معلم در بخشی از صحبت خود برای جمعیت میگوید: «جای نگرانی نیست، باور کنید بچه گربه نمیتواند هیچ آسیبی به بچهها برساند. ما باید بچهها را باور کنیم، نگاهشان خیلی زیباست.» اما نکتهی جالبی که از طرف یکی از پدر و مادرها بیان میشود این است: «اسمشو نبر هم اولش بچه بود!»
- پس از نطق آقا معلم برای مردم شهر، بچه موشها با یک آواز آرام دل پدر و مادرهای خود را دربارهی بچه گربه نرم میکنند که این تأثیر موسیقی و نیز در نهایت تسلیم نسل قبل در مقابل استدلالهای نسل جدید را نشان میدهد.
- ورود بچه گربه برای بار اول از طریق راه زیرزمینی صورت گرفت و این احتیاط سیاست خارجی و نامحسوس عمل کردن آن در داخل کردن نسل جدید دشمن به کشور را نشان میدهد. در نگاهی دیگر میتوان این برداشت را کرد که ورود دشمن از راه قانونی نبوده بلکه به صورت زیرزمینی صورت گرفته است.
- در این فیلم، یونیفرم مأموران حکومتی و در و دیوار ژاندارموشی به رنگ بنفش، رنگ انتخاباتی دولت یازدهم، است.
- هنگام مبارزه نیز گازی که با اسپری به روی دشمن میپاشند به رنگ بنفش است.
- در پایان داستان نیز این بچه موشها هستند که بدون کمک والدین خود، دشمن اصلی یعنی گربههای غولپیکر را از بین میبرند.
۴-خفیف کردن دفاع از شهر موشها در گذشته:
- در این نمایش عروسکی در برخی صحنهها تعریضهایی به دفاعی که در گذشته توسط موشهای پدر در مقابل گربه صورت گرفته بود با یک لحن کاملاً هدایتشده میشود؛ مانند: «فکر کردی فقط بابای تو جنگیده؟! بابای منم جنگیده… اما دیگه زمان جنگ گذشته»
- در سکانس دیگری یک بچه موش به پدرش میگوید: «ای بابای ترسو، چه طوری وقتی بچه بودی با اسمشو نبر جنگیدی؟» این جمله در ابتدا حرمت جایگاه پدر را در نگاه مخاطب کودک و نوجوان میشکند و در گام بعدی دفاع نسل قبل از شهر را زیر سؤال میبرد.
۵-دیرینگونهی حضرت موسی (ع)، دستآویز شهر موشها:
- وقتی بچه موشها از شهر خارج میشوند، سبدی را روی آب رودخانه دیده و آن را از آب میگیرند. این صحنه مخاطب کودک و بزرگسال را بلافاصله به یاد ماجرای حضرت موسی (ع) میاندازد و پسازآن که در جعبه باز میشود و بچه گربه در آن نمایان میشود، قداست حضرت موسی (ع) در چشم بیننده میشکند.
- در طول ماجرای این نمایش، گربهی غولپیکر اصلی داستان و دو زیردستش به دنبال بچه گربه هستند که این پیگرد فرعون و سربازانش برای حضرت موسی علیهالسلام را تداعی میکند.
- در بسیاری از فیلمهای سینمایی و انیمیشنهای غربی مانند کشتی یوگی، پینوکیو، پاندای کنگفوکار۲، ماداگاسکار۱، گربه چکمهپوش و مواردی ازایندست، زندگی انبیاء را دستآویز توهین و تمسخر قرار میدهند، اما توهینی که در این فیلم وطنی به طور آشکار به حضرت موسی علیهالسلام با نسبت دادن بچه گربه به ایشان میشود به مراتب باعث تأثر بیشتر است.
۶-آرایش موشهای خانم، پابهپای آرایش بانوان جامعه:
- در تمام فیلم مخاطب بههیچعنوان روسریای بر سر هیچ موش خانمی نمیبیند و این در حالی است که مخاطب در همهی فیلم شاهد نمایش حرکات انسانی از تمام موشها در همهی سنین است.
- آرایش مو و چهرهی موشهای خانم در این نمایش به طرز آشکاری غلیظ است و این در چهرهی عروسک نارنجی، همسر کپل، به طرز اغراقآمیزی دیده میشود.
۷-نارنجی؛ پررنگترین شخصیت نمایش برای مرسوم کردن آنچه هنوز در جامعه عادی نیست:
- شخصیت نارنجی در این نمایش یک شخصیت پررنگ و پرنقش است، لذا لبهای پروتز کرده و گونههای کاشته شدهی وی دائم به چشم بیننده میخورد و کودکان که نگاههای حساستری دارند قطعاً تأثیر بیشتری از این ظاهر میگیرند.
- لباسهایی که به تن شخصیت نارنجی میکنند همه لباسهایی پرزرقوبرق و اکثراً تنگ و باز است. اثری که کارگردان آن داعیهی کار کودک دارد باید کودکان را حساستر و نکتهسنجتر از اینها یافته باشد.
- در بخشی از این نمایش عروسکی نارنجی دراز کشیده و ماسک خیار و گردو روی پوست خود گذاشته است. نمایش این صحنه برای مخاطب کودک و نوجوان بهویژه پسران اثر تربیتی سوء خواهد داشت.
۸- سبک زندگی غربی و بورژوایی:
- در جشن آغاز سال تحصیلی جدید در بین حضار، پدری با کراوات، که یک نماد صد درصد غربی است، به چشم میخورد.
- سبک معماری درون خانه کپل، به عنوان خانه اصلی که در فیلم دائماً داخل آن به نمایش درمیآید، از آشپزخانه گرفته تا اتاقهای خواب یک معماری کاملاً غربی است.
- در سکانسی از فیلم، یکشب دختر کپل و پسر دمباریک در باغچهی جلوی خانه با هم قرار میگیرند و شروع به خواندن و نواختن قطعهای برای پیشو میکنند؛ این صحنه مخاطب را ناخواسته به فضای فیلمهای تینیجری غربی میبرد که این برای مخاطب کودک سم مهلکی است که اثرش کم کم نمایان میشود.
- در سکانسهای متعدد از فیلم، فست فود و استفاده از نوشابه به چشم میخورد و هیچ وعده غذایی دور سفره و روی زمینخورده نمیشود.
- این نمایش نمادهای غربی تا جایی پیش میرود که کلمات اساساً غربی نظیر براوو، ریلکسیشن، استفاده از کلمهی press به عنوان لوگوی خبری و مواردی ازایندست نیز در فیلم یافت میشود.
- زنجیر طلایی که به گردن کپل است یک بدعت در آثار کودک گذاشته است.
۹-نمایش بیپروای مناسبات همسران:
- در سکانس حضور موشها در رستوران کپل و نواختن موسیقی زنده و خواندن توسط موش خانم، محتوای آواز عاشقانه است و لذت موشهای خانم و آقا نمایش داده میشود.
- همچنین همانطور که در تصویر زیر مشاهده میشود، در بخشی از ماجرا بچه گربه روی شکم نارنجی میافتد و او از ترس بیهوش، پس از حضور پزشک بالای سر وی همسر او بالای سرش قرار میگیرد و حالش را در یک حالت کاملاً خصوصی جویا میشود.
- اتاقخواب کپل و نارنجی درحالیکه نارنجی جلوی میز آرایش خود نشسته و کپل دراز کشیده است به نمایش درمیآید که این به نظر نمیرسد مناسب مخاطب کودک و نوجوان باشد. همچنین در صحنهای دیگر پسر کپل درحالیکه دنبال بچه گربه میکند وارد اتاقخواب پدر و مادر میشود و از روی تخت آنها عبور میکند.
- در جایی دیگر مشاجرهی نارنجی و کپل در اتومبیل با یک حالت طنز نشان داده میشود که اگرچه این یک رویداد متداول در اکثر خانوادهها است اما نمایش آن به کودک به نوعی صحه بر این امر میگذارد.
- در رستوران وقتی جمع بزرگترها سرمایی را مسخره میکنند، همسرش به دفاع از او میپردازد. این در نگاه نخست بسیار پسندیده است، اما جدا از خوب بودن دفاع از همسر و نیز قباحت تمسخر، این نوع دفاع از همسر مناسب نمایش برای کودکان نیست.
- در سکانسهای پایانی فیلم نیز رابطهی عاشقانهای بین آقا معلم و خانم معلم موسیقی ایجاد میشود که علاوه بر شکستن جایگاه “معلم” در نگاه مخاطب دانشآموز، نمایش این روابط برای قشر کودک و نوجوان مناسب نیست.
- همچنین در سکانسی دختر کپل که عاشق پسر دمباریک شده است با ناز میگوید: «وای مشکی، مُردم از ترس، فکر کردم دیگه هرگز نمیبینمت.»
۱۰- شکاف نسلی عمیق بین بچه موشها و نسل قبل آنها:
- در رستوران با وجود حضور همهی اعضای خانواده، مشاهده میشود که پدر و مادرها با هم نشستهاند و بچهها نیز در کنار هم و این نشان میدهد نه پدر و مادرها و نه فرزندان هیچیک در کنار هم آنچنان لذت نمیبرند و هر کدام با نسل خودشان بهتر ارتباط برقرار میکنند؛ در یک نگاه کلی شاید این موضوع کاملاً طبیعی به نظر برسد، اما حتی اگر چنین چیزی در بطن جامعه جاری باشد، یک نمایش عروسکی در این ابعاد باید یک جامعهی طراز را به نمایش بگذارد و عمل صحیح را به مخاطب نشان دهد؛ یعنی در اینجا نشان دادن لذت بردن همهی خانواده در کنار هم و نمایش سایهی پدر و مادر بالای سر فرزندان میتوانست نهتنها از زیبایی فیلم کم نکند که بهنوعی حس گرمای خانواده به لذت مخاطب بیفزاید.
- نسل جدید موشها، باور نسل گذشته را نسبت به دشمن نمیپذیرد و خواهان ایجاد ارتباط با او است و این نقطهی عطف و منشأ اصلی کشمکشهای داستان است.
۱۱- نان اسپانسرهای فیلم در روغن:
- از راههای مختلف، سینمایی شهر موشهای۲ از خجالت اسپانسرهایش درآمده بود. اصل داشتن اسپانسر بد نیست، آنچه ناپسند و غیرقانونی است تبلیغ کردن برای کودکان است.
- برخی از راههای تبلیغ اسپانسرها در فیلم عبارت بودند از:
- بنرها و بیلبوردهای نصبشده در جایجای شهر
- تبلیغات پیش از شروع فیلم در سینما
- حاشیه سایت رسمی شهر موشها
- در خلال فیلم مانند تبلیغ مینو، کرمان موتور، بانک گردشگری، آتیساز، و مواردی ازایندست.
۱۲-ایجاد حس طمع و حساب گری در نسل بعد:
- در ابتدای نمایش، کپل به دوستان خود میگوید «برای شام همه مهمان رستوران من»، اما در آخر، سر میز شام خیلی جدی میگوید «خب حالا هر کسی دونگ خود را بدهد»، این برخورد کپل خیلی پنهان حرمت مهمان را شکسته و طمع پول را در مقابل دوستی رجحان میدهد.
- در جای دیگری از نمایش، مخاطب سکانس نسبتاً طولانی شمارش پول توسط کپل را میبیند که به نظر میرسد چشمهای کودک نباید با این صحنه مأنوس شود.
- در صحنهای از فیلم در پشت سر کپل گاوصندوقی به عنوان بکگراند قرار دارد که این اهمیت و جایگاه ارزشمند پول را به کودک حقنه میکند.
- نارنجی، به عنوان همسر موش پولدار شهر از جواهرآلات پرزرقوبرقی استفاده میکند که چشم مخاطب کودک آن را شکار میکند.
۱۳-القای برخی بیاخلاقیها در خلال داستان:
- در رستوران، مخاطب شاهد آن است که جمع بزرگترهایی که دور یک میز نشسته بودند سرمایی را مسخره کرده و همه به او میخندند.
- در بخشی از نمایش نارنجی از حال میرود، همسرش خیلی راحت از دکتر میپرسد: «یعنی می میره؟» سپس میگوید: «آ، زنده شد، نمرد!» این برخورد جز از یک زندگی بورژوایی که پر از روابط مکانیکی بهدوراز احساسات، قابلانتظار نیست و این دست فیلمها نسل بعد را بیشازپیش به سمت آن سوق میدهد.
- در چند صحنه از نمایش پررنگ شدن فاصله طبقاتی میان خانواده کپل، به عنوان رستوراندار، و خانوادهی دمباریک، به عنوان کارگر و آشپز آنها، به وضوح به چشم میخورد؛ بهعنوانمثال دمباریک در دو سه جای ماجرا سر خود را به زیر انداخته و از همسر کپل، یعنی نارنجی، با شرمندگی عذرخواهی میکند. این رفتار از پسر دمباریک نیز در سکانسی دیده میشود. این شاید در سخن کار پسندیدهای باشد اما در نمایش تحقیر شخصیت دمباریک به عنوان نماد قشر کمدرآمد جامعه است.
- در بخشی از نمایش دانش آموزان به اتفاق به دروغ به آقا معلم میگویند: «آقا داریم آزمایش میکنیم، آخه امروز شیمی داریم» و باور کردن معلم جای تعجب دارد!
در پایان:
به نظر میرسد چند سالی است که دیگر علاوه بر نگرانی از مشاهدهی آثار کودک غربی توسط فرزندانمان، باید به فکر فیلترینگ آثار وطنی نیز برای آنان باشیم. شاید برخی بگویند که شهر موشهای ۲ بیشتر برای مخاطب بزرگسال ساخته شده بود، اما پاسخ این است که وقتی سازنده در مقیاس گسترده برای مخاطب کودک تبلیغات صورت میدهد، جای شک و شبهه را بر این گمان باقی میگذارد. علیرغم اینکه بهطورکلی اثر نمایشی عروسکی خاص کودکان است، بزرگسالان را نیز پای تماشای آن مینشاند؛ اما آنچه بیش از همه حائز اهمیت است تأثیر حتمی هرگونه اثر نمایشی، اعم از عروسکی و غیر آن، بر مخاطب است که در اینجا دیگر کودک و بزرگسال فرقی نمیکند؛ بهطورمثال اگر بنا باشد اثری حساسیت یک جامعه را در مقابله با دشمن کمرنگ کند، پدر و مادر و فرزندان را توأمان به آن ورطه خواهد کشید و اینجاست که دیگر سینما فراتر از بعد ظرف بودن، رسالت تأثیرگذاری را به نحو احسن انجام میدهد.