یکی از برهههای حساس و تاریک غرب جنگهایی است که بین سالهای ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ اتفاق افتاد و به جنگ سی ساله معروف شد. هرچند که این جنگ سی سال طول کشید و با عهدنامه وستفالیا که در مونستر بسته شد؛ پایان یافت اما درگیریهای ناشی از آن ۳۰۰ سال دیگر از تاریخ غرب را تحتالشعاع خود قرارداد. علت رخ دادن این جنگها درگیری میان دو نحله پروتستان و کاتولیک در دل مسیحیت بود. اگر بخواهیم به صورت بنیادین به ریشهی این تعارضات بپردازیم باید به این امر توجه کنیم که نظام فکری مسیحیت چه ضعف و آسیبی داشت که توانست در درون با خود درگیر شود. اگر در زاویه نگاههای مسیحیت کنکاش کنیم درمییابیم که آنها به نوعی عقلانیت بعد از ایمان قائلاند. انعطاف فکری و قدرت پذیرش نقد از بیرون در این دین رؤیایی بیش نیست. علم ستیزی، عدم توجه به نیازهای زمان، متعارض دانستن ایمان انجیلی و نگاه عقلانی و… زمینه شکلگیری یک نوع دگماتیسم پیچیده در این مذهب شد. تصلب عقیده در میان پروتستانها و کاتولیکها منتج به بسته شدن باب گفتوگو گردید و سطح منازعه از منازعات برون گفتمانی به درگیریهای درون گفتمانی کشیده شد. جنگ میان موسی و فرعون به جنگ میان موسی و سامری تبدیل شد و این سنت خداوند است. به عبارت خلاصهتر دین علیه دین صفآرایی کرد.
یکی از اساسیترین استراتژیهای شیطان همان است که دکتر شریعتی از آن تحت عنوان مذهب علیه مذهب و امام خمینی با قید اسلام آمریکایی یاد میکند. در این استراتژی نیاز به نابود کردن کعبه با فیلهای ابرهه نیست، کعبه اگر از معنای توحید تهی گردد قبلهگاه نمازهایی خواهد بود که برای تقرب به شیطان اقامه میشوند. شیطان شعائر را تغییر نمیدهد بلکه این شعائر را در داخل طرح و نظام اجرایی خود تعریف میکند. دکترین جنگهای مذهبی یک روگرفت از چنین مبناهایی است.
یک اشتباه مهلک استراتژیستهای آمریکایی این است که آنان از افتراق بنیادین آموزههای اسلام و مسیحیت بیخبرند و در درجه دوم تفکیک مناسبی از طیفهای اسلامگرایان منطقه ندارند. جنگ یک مسئله دفعی نیست. اگر از زاویه نگاه دانش پالمولوژی مقوله جنگ را بررسی کنیم درمییابیم که نزاع و ستیزه زمانی به برخورد قهرآمیز (از آن نوع که در جنگ مذهبی سی ساله اروپا رخ داد) منتج میشود که باب گفتوگو بسته شود و تضارب آرا برتافته نگردد. رسول گرانقدر اسلام اختلاف امت خودشان را رحمت میدانستند و از صدر اسلام، آنچه که انجام گرفته، برخورد قهرآمیز با مخالفان اسلام نبوده بلکه گفتوگو و مباحثه به عنوان مفروض اصلی پیروان اسلام راستین بوده است. مناظره امام رضا با عمران صابی و مناظراتی که امام محمدباقر با بزرگان ادیان دیگر داشتند همه و همه بر این مهم صحه میگذارند.
برخلاف اسلام، در دین مسیحیت اینچنین گزارههایی برتابیده نمیشد، راه پرسش و مناظره بسته بود و آنچه دین به آن امر کرده بود، ایمان بدون تفکر و پذیرش عوامانه قوانینی بود که در چارچوب امر آبا کلیسا به پیروان این دین عرضه میشد. حتی عقلانیتی که در قرونوسطی تحت عنوان فلسفه اسکولاستیک توسط کسانی چون توماس آکویناس و سنت آگوستین رواج یافت، تابع کلام مسیحیت بود. آنها گزارههای معرفتی خود را از دل متون مقدس احصا میکردند و برای آن فلسفهتراشی میکردند. فلسفه کلامی اسکولاستیک سرانجام مجبور شد که در برابر پرسشهای مهمی که با ایمان مسیحیت متعارض بود، سر تسلیم فرود آورد. نصگرایی پدران مذهبی و متکلمین مسیحی هم نتوانست پاسخ گوی بشر تشنه معرفت باشد. پروتستانتیزم در واقع اعتراضی بود بر حاکمیت هر آنچه عقلانی نیست. هرچند که خود پروتستانها هم راه به جایی نبردند و در جهل مرکب خودشان اسیر شدند. پس میتوان گفت جنگهای مذهبی اروپا ریشه در تقابل یک نگاه دگماتیک و خشک کاتولیکی در برابر نگاه دگماتیک مدرنیزه شده پروتستانی داشت. پر واضح است که اسلام، ضعفهای اینچنینی معرفتشناختی ندارد که در آن بتوان به تفکیک پروتستان و کاتولیک به عنوان طرفهای درگیر جنگ مذهبی رسید.
اگر خانم «چریل بنارد» در کتاب «اسلام دموکراتیک» خود برای ایجاد جنگهای صلیبی درون دینی به دنبال ایجاد درگیری میان سنتگرایان و نهادگرایان در اسلام است، چنین پنداشته که سنتگرایان مسلمان میتوانند نماینده نحله کاتولیک و نهادگرایان مسلمان میتوانند نماینده نحله پروتستان باشند. این تدبیر عوامانه ناشی از عدم درک و شناخت مناسب و حداقلی از آموزههای اسلام ناب است. اشتباه مهلک دوم این است که آنها تفکری را که امام خمینی منادی آن بود را ذیل نگاه نهادگرایانه تعریف میکنند. در دین مسیحیت، عقلانیت، عقلانیت کلامی بود درحالیکه در اسلام، عقلانیت مقوله پیچیدهتری است. حتی روش بزرگانی چون ملاصدرا و مطهری و طباطبایی و معاصرینی چون جوادی آملی و مصباح یزدی و حسنزاده آملی کلام فلسفی است. برخلاف مسیحیت که فلسفه به دنبال کلام تعریف میشود در این نگاه جهانبینی فلسفی مقدم است. این انعطاف بالا سطح منازعه را در سطح منازعه میان خواص کنترل میکند. در اینجا نظام سلطه تمام قوای زر و زور و تزویر خود را به میدان کشیده تا ما را از این سرمایه ناب غافل کند و همانا کید شیطان ضعیف است. در تاریخ اسلام شیعه و سنی در کنار یکدیگر با مسالمت زندگی کردهاند مگر اینکه آتش بیاری فرزندان شیطان معرکه ایجاد کرده باشد. اگر مقام معظم رهبری بارها تأکید کرده است که دشمن درجه اول ما رژیم صهیونیستی است، این جهتدهی آبی بر هیزمهای شعلهور دشمن است نیروهای اسلام باید با تکیه بر مشترکات و بهرهگیری از انعطاف بالای اسلام مشکلات داخلی را که میتواند زمینهی بروز جنگ سی ساله شود را در خود حل کنند و جنگهای جدیدی در میادین فرهنگی، سیاسی، نظامی و اقتصادی را با شیاطین آغاز کند.
و قاتلوا هم حتی لا تکون فتنه
علت پیگیری استراتژی جنگهای سی ساله این بود که منادیان اسلام ناب در منطقه خاورمیانه در زمینه نابودی منافع مستکبران و پیگیری آرمانهای اصیل اسلام دست به ایجاد حکومت زدند. انقلاب اسلامی ایران با به چالش کشیدن تمام آنچه در چارچوب پارادایم اومانیسم تعریف میشود و با صفآرایی در برابر چکیدهی تمام کفر، یعنی مفهوم صهیونیسم، باب جنگ جهانی چهارم را به روی غرب گشود. غرب که در مستی سکرآور پایان تاریخ فوکویاما خود را با برند لیبرال دموکراسی به جهان حقنه میکرد، ناگاه کشتی پوشالی خود را در برابر کوه یخ عظیم ایمان انقلابیون مسلمان دید. انسان واپسین غرب که حیثیت وجودی خود را در این جنگ تمدنها متزلزل مییافت ناچار شد که به تعاریفی در معادلات قدرت برسد که در سه جنگ جهانی قبل کارایی نداشت. لیبرال دموکراسی برای حفظ تمامیت خود، نیروی ایمان اسلام را علیه خود اسلام به کار گرفت. این بار به نام حقوق بشر و جامعه مدنی و دموکراسی خواهی در عراق و افغانستان به جان و مال و ناموس مسلمانان تجاوز نمیکردند بلکه با فریاد لا اله الا الله و محمد رسول الله، ارکان حاکمیت الله را به زعم خودشان به چالش کشیدند. ایمان مسخ شدهی صهیونیستی و اسلام پوشالی آمریکایی به مثابه یک ماشین جنگ غولپیکر از دل بلاد اسلامی سر برآورد و با شعائر اسلامی و ذات صهیونیستی، به نفع بازندگان حقیقی جنگ جهانی چهارم، به مبانی دین حمله کرد.
این نبرد جدید در صورت محقق شدن بی شک ضررهای زیادی را متوجه ما خواهد کرد اما در نهایت به نفع ما تمام خواهد شد. بعد از جنگ سی ساله، غرب به کلی با دین خداحافظی کرد چرا که دین زمینهی نزاع بود؛ اما همانطور که گفته شد در صورت وقوع جنگ، تفکر خمینی کبیر ذیل هیچکدام از دو طرف درگیر تعریف نمیشود، این تفکر صهیونیزم را هدف قرار میدهد و خواهد توانست مدل جدید اسلامخواهی خود را که در قرن ۲۰ با فریاد رسای امام خمینی به جهانیان معرفی شد در خاورمیانه و در قلب اروپا و آمریکا بسط دهد. بعد از جنگ دین میدان را خالی نخواهد کرد بلکه نوعی قرائت خاص از اسلام بسط داده میشود.
ان حزب الله هم الغالبون
در نهایت لازم است به استراتژیستهای آمریکایی و غربی گوشزد کنیم که ابتکار عمل آنها محصور و محدود در دنیاست درحالیکه حیطه تدابیر فقیه ربانی در چارچوب امر قدسی قابل سنجش است. جنگ مذهبی یا رخ نخواهد داد یا در صورت رخ دادن به میادینی خارج از منطقه خاورمیانه کشیده خواهد شد چرا که بر خلاف مسیحیت این یک نزاع ذاتی در اسلام نیست، پدیدهای است که از بیرون و از جانب صهیونیسم بر اسلام حمل شده است و جبراً عقبه خود را رها نخواهد کرد؛ و از طرفی این منازعه به بسط ارزشها و اصول انقلاب اسلامی ایران و اسلام ناب منجر میشود.
و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین