Quantcast
Channel: باشگاه استراتژیست‌های جوان
Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

وقتی بحران برمی‌گردد

$
0
0

مبتنی بر دیدگاه هگل، هرگاه برای یک پرسش جدید، پاسخ کهنه‌ای ارائه شود بحران پدید می‌آید. بحران درجه‌ای از وخامت است که یک سیستم نیازمند واکنشی بسیار سریع و تهاجمی از بیرون سیستم باشد، چرا که عموماً کلیه مناسبات سیستمی در معرض خطر جدی قرار گرفته است و سیستم در معرض خطر انهدام کامل است.[۱] امروز جهان در آستانه بحران اقتصادی به سر می‌برد. در این مقاله سعی داریم به وقوع جنگ ارزی اخیر چین و بحران اقتصادی که جهان را فرامی‌گیرد، بپردازیم.

در طول تاریخ، جنگ ارزی عبارت بوده است تضعیف رسمی ارزش پول از سوی کشورها با هدف کوچک کردن ساختار هزینه‌ها، افزایش صادرات، ایجاد شغل و رونق بخشیدن به اقتصادهایشان به بهای تضعیف اقتصاد طرف تجاری‌شان.[۲]

اما این تنها راه ممکن برای جنگ ارزی نیست. بلکه سناریو بسیار موذیانه‌تری هم هست که در آن از ارزها به عنوان سلاح برای وارد آوردن لطمات اقتصادی بر رقبا استفاده می‌شود. حتی صرف وجود چنین تهدیدی کافی است تا کشوری را وادار سازد در فضای نبرد ژئوپلیتیک به رقبای خود امتیاز واگذار کند.

ارزش پول یک کشور پاشنه آشیل آن است. اگر پول ملی سقوط کند، همه‌چیز با آن به باد می‌رود. به همین دلیل است که در هر جنگ ارزی، خود ارز یک کشور هدف نهایی حملات است.

در هفته اول سال میلادی جدید با ریزش شاخص در بورس شانگهای که در پی تصمیم بانک مرکزی چین برای کاهش نرخ یوان در برابر دلار، جنگ ارزی جدیدی آغاز شده است،

چین از سال ۲۰۰۵ میلادی روند تضعیف تدریجی یوان را متوقف کرد اما از اواخر سال گذشته میلادی با ورود بانک مرکزی به موضوع و نرخ‌گذاری‌های جدید و همزمان با بالا رفتن نرخ بهره در آمریکا و گران شدن دلار، ناگهان ارزش «یوان» تضعیف شد.

در اقتصاد لیبرال شاخص‌های بورس همواره نشانگر سمت‌وسوی آینده‌ی اقتصاد است و اگر بورس امروز سقوطی جدی کند فردا باید منتظر کسادی، رکود و بحرانی جدی در عرصه‌ی اقتصاد بود.

به دنبال کاهش ارزش «یوان» در مقابل دلار آمریکا در بازار جهانی شاخص بورس برخی بازارهای مالی در سطح جهان به تبع بورس شانگهای دومینو وار سقوط کردند. تا جایی که نخست‌وزیر مالزی به صراحت اعلام کرد که در مقابل عوامل خارجی تأثیرگذار بر اقتصاد این کشور نمی‌تواند کاری انجام دهد. بازارهای سهام و اوراق بهادار در سراسر جهان اخیراً به دلیل تحولات اقتصادی نامطلوب در چین به هم ریخته و بسیاری از کشورها بحران‌هایی را متحمل شده‌اند.

 

کیش و مات چین در شطرنج ارزی

این اقدام بانک مرکزی چین بدین سبب بوده که این کشور قصد دارد برای افزایش دوباره رشد اقتصادی خود، صادرکنندگان را از طریق کاهش نرخ برابری یوان تشویق کند. به این ترتیب ارزش یوان نیز به پایین‌ترین حد از مارس سال ۲۰۱۱ کاهش یافت. این اقدام دولت چین، فرار سرمایه از این کشور را به دنبال داشته است، به‌طوری‌که صاحبان سرمایه، نگران از کاهش ارزش دارایی خود در بورس شانگهای، می‌کوشند پول خود را در خارج از کشور سرمایه‌گذاری کنند. در مواجه با این قضیه، بانک مرکزی چین در ماه اول میلادی دو بار اقدام به تقویت یوان کرده است، این کشور تلاش‌هایی را برای جلوگیری از افت ارزش پول ملی و اطمینان‌بخشی مجدد به سرمایه‌گذاران بدبین انجام داده است.

به این ترتیب چین در این جنگ ارزی کیش و مات شد. اگر بخواهد نرخ برابری یوان در برابر دلار را پایین نگه دارد موجب فرار سرمایه‌گذار خارجی می‌شود چون برای سرمایه‌گذار خارجی نمی‌صرفد. اگر نرخ برابری را بالا نگه دارد صادراتش برای کشور خودش گران درمی‌آید.

چین در تابستان ۲۰۱۵ هم دچار جنگ ارزی بود و درگیر یک بحران خودساخته شده بود. اگرچه چین اصلاحات اقتصادی هم در این کشور انجام داده است اما هنوز اقتصاد این کشور شبیه گلوله برفی است که  مدام در حال آب شدن است، بدهی این کشور نسبت به تولید ناخالص داخلی این کشور زیاد است و روزبه‌روز به صورت باورنکردنی رو به افزایش است. چین کمونیسم از درون به چین لیبرالیسم تبدیل شده است و فقط پوسته کمونیسم را به همراه دارد. یکی از شاخصه‌های اقتصاد لیبرالی مصرف‌گرایی است و چون در جامعه چین، مصرف‌گرایی شکل گرفته است، رشد اقتصاد این کشور کاهش پیدا خواهد کرد و در سال‌های آینده با مشکلات زیادی روبه‌رو خواهد بود.[۳]

یک روند سریع فروافتادن اقتصادهای جهانی به چاه بدهی‌ها در جریان است و مطمئناً آمریکا نیز از این اتفاقات بی‌تأثیر نخواهد ماند. تعاملات اخیر بین بازار بورس کوچک چین و بازار بورس عظیم آمریکا به خوبی نشان می‌دهد که اقتصاد آمریکا از تلاطمات اقتصاد جهانی مصون نیست. افزایش نرخ بهره توسط بانک مرکزی آمریکا موجب تقویت ارزش دلار آمریکا می‌شود و اگر چنین شود، بدهی‌های دلاری دیگر کشورها باری مضاعف بر دوش کشورهای بدهکار خواهد گذاشت.

برزیل در قعر چاه قرار دارد و بر اساس اعلام بانک آمریکا در رکودی سخت‌تر از رکود بزرگ گرفتار خواهد شد که بدترین وضعیت رکود در این کشور از سال ۱۹۰۱ تاکنون است. برزیل در عین حال در حال مقابله با نرخ تورم کمرشکن است. این وضعیت رکود تورمی کار را برای دولت برزیل بسیار سخت می‌کند.
تنها چند سال پیش، برزیل اقتصادی در حال رشد داشت و ستاره درخشان آمریکای جنوبی و یکی از اعضاء موفق گروه بریکس[۴] بود. اما اکنون، که آمریکا شروع به افزایش نرخ بهره کرده، مشکلات این کشور بیشتر خواهد شد، زیرا بدهی‌های بالای این کشور، مدیریت اوضاع اقتصادی برزیل را غیرممکن می‌سازد.

 

بحران نظام سرمایه‌داری

حیات و دوام نظام سرمایه‌داری به نظام مالی و اعتباری آن وابسته است؛ چراکه سرمایه‌داری بر مبنای تکاثر ثروت و انباشت بیشتر سرمایه و حرص و طمع بنا شده و لذا نظام مالی و اعتباری چون شریان حیاتی برای نظام سرمایه‌داری بسیار مهم  است. به عبارت دیگر، نبض حیاتی سرمایه‌داری بخش مالی آن است و پول، خون در گردش نظام اقتصادی است. اگر قلب نظام سرمایه‌داری یعنی همان بخش مالی و اعتباری آن آسیب ببیند، موجودیت نظام سرمایه‌داری به مخاطره می‌افتد.

از این روست که در مبارزه با بحران، قبل از آن که به وضع مردمی که با از دست دادن شغل یا مسکن آسیب دیده‌اند رسیدگی شود، کمک‌ها به نظام مالی هدایت می‌شود تا قلب نظام سرمایه‌داری از حرکت نایستد.

نظام سرمایه‌داری به ویژه در یک‌صد سال اخیر همواره با بحران‌هایی مواجه بوده است. بزرگ‌ترین بحران نظام سرمایه‌داری را می‌توان بحران ۱۹۲۹ بیان کرد. اما بحران‌های دیگری چون ۱۹۸۷، بحران ۱۹۹۷ جنوب شرقی آسیا و اخیراً بحران ۲۰۰۸ را باید جزو بحران‌های فراگیر این نظام در نظر گرفت. از وجوه مشترک این بحران‌ها این است که منشاء آن یا از بازار مالی (بورس) و یا بازار پولی (بانک) شروع شده و به مرور به بخش‌های دیگر اقتصاد سرایت کرده است.. تکرار و تداوم تاریخی این بحران‌ها این فرضیه را تقویت کند که نظام سرمایه‌داری همواره در ذات خود بحران‌های مالی و اعتباری را در پی دارد.

 

بحران اقتصادی ۲۰۰۸

بزرگ‌ترین بحران اقتصادی در آمریکا از دسامبر ۲۰۰۷ شروع شد. اقتصاددانان علت به وجود آمدن بحران را خلق بسیار وسیع پول می‌دانند که این خلق پول موجب افزایش قیمت و در پی آن کاهش قدرت بازپرداخت بدهی توسط مردم بدهکار به بانک گردید. ماهیت بحران ۲۰۰۸ یک بحران اعتباری است؛ یعنی از بخش اعتباردهی اقتصاد که همان بانک‌ها هستند شروع شد و به مرور به یک بحران اقتصادی و رکود فراگیر انجامید. زمینه‌ی اصلی بحران را بخش مسکن عنوان کرده‌اند. بنابراین بحران اعتباری که تقریباً از سال ۲۰۰۶ مشهود بود پس از تبدیل شدن به بحران مالی وارد بازار بورس آمریکا (وال استریت) شد و در سال ۲۰۰۸ به اوج خود رسید که منجر به سقوط شدید بورس‌های دنیا گردید. بورس‌های دنیا به خاطر ارتباطات و تعاملات مالی زیاد در سطح جهان از یکدیگر اثر پذیرند؛ به ویژه اگر در بورس‌های مطرح دنیا یک شُک یا بحران شکل بگیرد که به سرعت در دیگر بورس‌ها اثر خود را نشان خواهد داد.

این بحران منجر به از دست دادن خانه، شغل و دارایی‌های تعداد زیادی از مردم شد تا حدی که وقتی به حالت یک بحران اقتصادی درآمد، با گسترش ابعاد اجتماعی آن و تأثیر بر زندگی میلیون‌ها انسان به یک بحران اجتماعی و شاید سیاسی نزدیک شد. حرکت‌های اعتراضی مردم آمریکا که تحت عنوان تسخیر وال استریت مشاهده شد، نمودهایی از شروع یک بحران اجتماعی محسوب می‌شود که ممکن است حتی ساختار سیاسی این کشور را نیز در آینده با مخاطره مواجه سازد.

جورج سوروس[۵]، یهودی مجارستانی، میلیاردر آمریکایی و بنیان‌گذار انقلاب هشتم اکونومی یعنی هج فاندها[۶] در یک نشست اقتصادی در هفته اول سال ۲۰۱۶ در سریلانکا گفت، بازارهای جهانی با بحران مواجه‌اند و سرمایه‌گذاران باید بسیار محتاط باشند.

«سوروس در کلمبو گفت، چین دارد تقلا می‌کند تا یک مدل جدید برای رشد اقتصادی بیابد و کاهش ارزش پول ملی این کشور در حال انتقال مشکلات این کشور به بقیه دنیاست. وی همچنین افزود فضای فعلی اقتصاد جهانی شباهت‌هایی با سال ۲۰۰۸ دارد. چین دارای یک مشکل تعدیل عمده است… من می‌گویم این مشکل به یک بحران منتهی می‌شود. زمانی که من به بازارهای مالی نگاه می‌کنم، یک چالش جدی می‌بینم که مرا به یاد بحران سال ۲۰۰۸ می‌اندازد.»[۷]

 

وقتی تاریخ تکرار می‌شود:

در سال ۲۰۱۶ بحرانی شبیه به بحران سال ۲۰۰۸ وقوع خواهد افتاد البته در حجم عظیم‌تر. دلایل بحران سال ۲۰۰۸ مشابه دلایل بحران سال ۲۰۱۶ است چون شرایط تغییری نکرده است. در زیر نمونه‌هایی از شاخصه‌های که از وقوع بحران خبر می‌دهد را بیان می‌کنیم:

  • کاهش بهای نفت در بازارهای جهانی به زیر ۳۰ دلار. از میانه سال ۲۰۱۴ تا کنون قیمت نفت بیش از ۷۰ درصد کاهش یافته است. آخرین باری که نفت به زیر ۴۰ دلار رسید در سال ۲۰۰۷-۲۰۰۸ بود.
  • افزایش نرخ بهره توسط فدرال رزرو (بانک مرکزی آمریکا) که نشان‌دهنده‌ی این است که افراد از بورس خارج شوند و در بانک سرمایه‌گذاری کنند که این خود به بحران دامن می‌زند.
  • سقوط شاخص‌های بورس: در پایان ماه دسامبر شاخص بورس ۹۳ کشور از ۱۰% تا ۴۰% افت کردند.
  • کاهش قیمت مواد اولیه، فلزات و کانی‌ها

در نتیجه‌ی تمامی این عوامل باید گفت که تجارت جهانی در حال تبخیر شدن است و با شرایط منطقه و اوضاع سوریه و اقدامات آمریکا و عربستان در منطقه شاید در حال رقم خوردن جنگ جهانی دیگری باشیم که تیری بر قلب جهانی‌سازی است. زیرا جنگ ارزی پیش‌درآمد جنگ نظامی است و بالعکس. شرایط امنیتی به سرعت در کشورها در حال حاکم شدن است، نبود نقدینگی در حال جدی شدن است و وقتی نقدینگی نباشد، فعالیت‌های اقتصادی دنیا که پول مبنا است می‌خوابد.

اما تمامی این اتفاق‌ها، هشداری جدی برای ایران نیز به شمار می‌رود. آن‌گونه که ایران در برنامه‌های خود برای دوران پساتحریم در نظر گرفته است، چین از روابط تجاری ایران حذف نمی‌شود و شریک مهم تجاری ایران در سال ۲۰۱۶ خواهد بود. چین نیز بی‌تمایل به توسعه همکاری‌های اقتصادی با ایران به‌ویژه در زمینه سرمایه‌گذاری و تأمین منابع مالی مورد نیاز ایران نیست. این در حالی است که با کاهش ارزش یوان در برابر دلار، قطعاً صادرات این کشور به ایران افزایش می‌یابد و به نظر می‌رسد چین این نکته را در نظر گرفته و بازار ایران را نیز در رشد اقتصادی خود لحاظ کرده است. کاهش ارزش یوان قطعاً صادرات چین را به ایران افزایش خواهد داد، بنابراین در این بخش باید حتماً در سیاست‌گذاری‌ها برای واردات کالا از چین در کوتاه‌مدت تجدید نظر شود. که این یک نسخه تجویز شده موقتی است فقط برای این که شرایط اقتصادی ایران از این که هست بدتر نشود. زیرا هیچ راه درمانی در اقتصاد لیبرالی غرب برای نجات سازوکار معیشتی بشر وجود ندارد. جوزف استیگلیز[۸] برنده جایزه نوبل در کتاب سقوط آزاد بیان می‌کند که این اقتصاد آمریکا و اروپا نیست که سقوط کرده است، بلکه این علم اقتصاد است که سقوط کرده است.

بشر این اشتباه را کرده است که به یکی از معیارهای ارزیدن یعنی پول ماهیت هویتی داده است. پول نباید اصالت پیدا کند. کارکرد دین قسط است. و قسط یعنی این که سهم هر کس هرچه هست به او بدهی. قسط محقق نمی‌شود مگر این که معیار ارزیدن ثابت باشد.

اساس جنگ ارزی این است که معیار ثابت ارزیدن را به هم می‌زند یعنی کم و زیاد می‌شود و ثابت نیست. پول باید به عنوان معیاری باشد که تغییر نکند و ثابت باشد مانند متر. همان‌طور که متر ثابت است و قدها متغیر است. همان‌طور که دماسنج ثابت است و دما متغیر است. اگر این‌که «پول نباید کار کند» مبنا قرار بگیرد، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان به استراتژی دشمن در جنگ ارزی حمله کرده‌ایم.[۹]

 


 

پی‌نوشت:

[۱]روی‌کرد وخامت مدار

[۲] ریکاردز، جیمز؛ جنگ‌های ارزی، ترجمه رحیم میلانی، تهران، ترجمه بنیاد تعاون ناجا، ۱۳۹۳، چاپ اول

[۳]استاد حسن عباسی، جلسه ۶۱۱ کلبه کرامت، شورش علیه طمع ۶۱-انقلاب‌های اکونومی ۱۴- چی‌مریکا

[۴] BRICS

[۵] George Soros

[۶] Hedge Fund

[۷] George Soros Sees Crisis in Global Markets That Echoes 2008

[۸] Joseph Stiglitz

[۹]استاد حسن عباسی، جلسه ۵۸۲ کلبه کرامت، شورش علیه طمع ۴۴-جنگ ارزی ۲


Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

Trending Articles