خاورمیانه در گرداب خشونت ملتها و دولتها غرق میشود. موج پناهندگان، حملات تروریستی و نوسانات شدید سیاسی، همهی اینها در کنار درگیریهای متلاطم سوریه، عراق و کشورهای همسایهی آنها قرار دارد. همهی اینها چه زمانی تمام خواهد شد؟ آیا مذاکرات صلحی بین احزاب منطقه به دست خواهد آمد یا یک قدرت خارجی به منطقه حمله خواهد کرد تا نظم را دیکته کند؟ و آیا امکان دارد این جنگ یک پایان غیرمنتظره داشته باشد؟ ازآنجاییکه رویدادهایی مانند بهار عربی و ظهور داعش تقریباً بیسابقه بودند، چند کارشناس تلاش کردند رویدادهایی را در ماهها و سالهای آینده پیشبینی کنند.
در جولای سال گذشته دیپلمات آمریکایی ریچارد هاس مقالهای با عنوان «جنگ سی سالهی جدید» منتشر کرد. این مقاله در اوج تابستان سخت که داعش بر مناطق زیادی تسلط پیدا کرده بود و بسیاری از سلاحهای سنگین عراق را هم در اختیار داشت منتشر شد. هاس میگوید سه و نیم سال بعد از بهار عربی یک احتمال قوی وجود دارد که ما در آغاز فاز اولیهی یک جنگ طولانیمدت، پرهزینه و مرگبار باشیم. همانطور که اکنون وضعیت بد است ممکن است حتی از این هم وخیمتر شود.
مردم، با توجه به دانستههایشان زمان ما را با زمانهای مختلف گذشته مقایسه میکنند. محافظهکاران اروپا احساس شوکت امپراطوری روم را دارند، فکر مسلمانان افراطی این است که فتوحات محمد را تجربه میکنند و بنیامین نتانیاهو ادعا میکند که اکنون مشابه سال ۱۹۳۸ است. به همین خاطر محققان، روزنامهنگاران و سیاستمداران به سرعت تیتر هاس را تکرار کردند: خاورمیانه وارد جنگهای ۳۰ ساله میشود.
این به چه معناست؟ به این معنا نیست که لزوماً جنگ فعلی سه دهه طول خواهد کشید.
هاس و همفکرانش به یک رویداد تاریخی خاص اشاره میکنند: جنگ سی ساله که در قرن ۱۷ در اروپا رخ داد.
باید بدانیم منبع این مقایسه چیست و چه کمکی به ما میکند. باید به یاد بیاوریم در آن جنگ خونین واقعاً چه اتفاقی افتاد. زمانی که با توجه به برآوردها هشت میلیون انسان کشته شد.
در سال ۱۶۱۸ شورش چند حاکم پروتستان علیه فردیناند دوم از دودمان هابسبورگ، امپراطور مقدس روم رخ داد. این اتفاق تقریباً صد سال بعد از اصلاحات پروتستانی بود. جنگهای مذهبی در مکانهای مختلف اروپا شروع شد، به خصوص داخل امپراطوری. عامل اصلی بیثباتی گروههای مذهبی بودند. در رأس امپراطوری قیصر قرار داشت که کاتولیک بود.
اما شاهزادگان تابع تا حد زیادی به پروتستان متمایل بودند و علیه امپراطور شورش کردند.
امپراطور هابسبورگی خواست تا شورش را سرکوب کند و مذهب کاتولیک را به امرای شمال آلمان تحمیل کند. در سالهای اولیه دست برتر را داشت: با کمک کاتولیکهای اسپانیایی شورش شاهزادگان پروتستان چک را به شدت سرکوب کرد. بسیاری از پروتستانها از سرزمینهای تحت حکومت قیصر فرار کردند و پناهنده شدند؛ اما در این مرحله حکومتهای قدرتمند پروتستان در شمال اروپا تأسیس شدند: دانمارک و سوئد.
جنگ سی ساله تبدیل شد به جنگ مذهبی تمام اروپاییان و داوطلبان پروتستان و کاتولیک از سراسر قاره به سمت امپراطوری سرازیر شدند تا در کنار هممذهبان خود مبارزه کنند.
بااینوجود این فقط یک جنگ مذهبی نبود. به خصوص با توجه به نقطه عطفی که بعد از حدود ده سال جنگ به وجود آمد: ورود فرانسه به جنگ. فرانسه یک کشور کاتولیک بود، بااینوجود در کنار پروتستانها ایستاد. چرا؟ به این دلیل که از قدرتمند شدن خاندان هابسبورگ اتریش میترسید و به دنبال استفاده از هرجومرج برای افزایش سرزمینی بود.
و اینگونه جنگ سالهای زیادی ادامه پیدا کرد؛ که حدود یکچهارم مردم امپراطوری کشته شدند و هزاران شهر و روستا توسط ارتشهای دو طرف غارت شدند. زمانی که گروههای مختلف خسته شدند و در آستانهی فروپاشی قرار گرفتند مذاکرات صلح شروع شد؛ که در نهایت تفاهم وستفالیا در سال ۱۶۴۸ نوشته شد. این توافق یک توازن قدرت جدید در اروپا به وجود آورد: شیوه مدرن حاکمیت دولت-ملت؛ که در آن ساکنین یک منطقه بدون توجه به مذهبشان تحت یک حکومت قرار میگرفتند. این نوع حکومت اگرچه برای ما عادی است ولی در اروپای قرونوسطی یک شیوهی ناشناخته بود.
ما چه زمانی خسته میشویم؟
بیحرمتی و جنایات جنگهای مذهبی باعث شدت بخشیدن به رشد نظریهی تحمل مذاهب دیگر شد: ادیان مختلف میتوانند بدون کشتن یکدیگر نیز زندگی کنند، حتی اگر در مورد رسیدن روح به سعادت تفاهم نداشته باشند. هاس معتقد است که جنگ مذهبی خاورمیانه اینگونه به پایان میرسد: تنها بعد از خسته شدن گروههای مختلف به خاطر جنگ با یکدیگر توافق حاصل شد و باعث ترسیم نقشهی جدید منطقه شد.
در واقع اشتراکات زیادی وجود دارد، شما میتوانید بشار اسد را با قیصر و حاکمان سنی را با پروتستانها مقایسه کنید.
بااینحال سوریهی ۲۰۱۵ روم ۱۶۱۸ نیست. مهمترین تفاوت این است که به نظر نمیرسد خاورمیانه در حال حرکت به سمت حکومت دولت-ملت باشد، بلکه در حال شکستن این نوع حاکمیت است. هدف اصلی داعش از بین بردن مرزهایی که در قرارداد سایس پیکو طراحی شدند و ایجاد خلافت اسلامی است. درعینحال نیروهای دیگر به دنبال تحمیل هژمونی امپریالیستی بر منطقه هستند: شروع جاهطلبیهای ترکیه برای نفوذ در جهان عرب، از طریق تحریک آمریکا برای حفاظت از منافعش در منطقه و پایان دادن به تلاش پوتین برای بهرهبرداری از جنگ.
در واقع شما ممکن است به این موضوع فکر کنید که دخالت قدرتهای جهانی باعث قطع عضو میشود. کافی است که بعد از کمک مردم منطقه خسته شوند و حکومتهای امپریالیستی مستقیم و غیرمستقیم سر کار بیایند.
این امکان وجود دارد بنابراین نتیجهگیری خوشبینانه از جنگ طولانیمدت اروپا که چهارصد سال قبل اتفاق افتاد: طولانیترین و قاطعانهترین درگیریها به پایان میرسد. در دنیای مدرن هیچ کاتولیک آلمانی پروتستان آلمانی را نمیکشد و هیچ پروتستان آلمانی کاتولیک آلمانی را نمیکشد. بااینحال آنها گاهی پیروان ادیان یا ملتهای دیگر را قتلعام کردهاند.
منبع: روزنامه هاآرتس