Quantcast
Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

بررسی برجام و نتایج مذاکرات در گفتگوی تفصیلی با استاد حسن عباسی

ایده اداره کشور از مسیر سیاست خارجی و ارتباط با دولت‌های ابرقدرت به‌ویژه ایالت متحده آمریکا علی‌رغم تمام تعارضاتی که با نظریه انقلاب اسلامی و سیره فکری و عملی امام خمینی (ره) داشته و دارد، از دوران ابتدایی انقلاب اسلامی در ذهن برخی سیاسیون و حتی مسئولین کشور وجود داشته است. این ایده یک‌بار در دولت موقت ارائه شد که همان موقع از سوی مردم و امام خمینی (ره) راه آن سد شد، بعدها در دوران سازندگی و با نظریات برآمده از اتاق فکر دولت هاشمی رفسنجانی این ایده پرورانده شد و در دولت اصلاحات به میدان عمل به صورت جدی وارد شد. ایده دولت اصلاحات در ابتدا با شعار تنش‌زدایی آغاز و سپس به نظریه گفتگوی تمدن‌هایی ختم شد که جمیع نتایج آن محور شرارت خواندن جمهوری اسلامی، حمله به کشورهای منطقه و تحت‌فشار گذاشتن بیش‌ازپیش ایران در عرصه بین‌المللی بود. 

پس از دولت اصلاحات، این ایده کم‌رنگ شد ولی در سال ۹۲ و با پیروزی حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری، مجدداً به میدان عمل بازگشت. مذاکرات دوساله برای رسیدن به توافق هسته‌ای و رفت‌وآمدهای مکرر هیئت‌های خارجی از مصادیق عملیات دولت در این عرصه است. در این زمان اما تذکرات رهبری معظم انقلاب در خصوص هوشیاری مردم و مسئولین در رابطه با تلاش آمریکا برای نفوذ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به کشور سطحی از یک مطالبه عمومی را برای بررسی راه‌های نفوذ و سدکردن آن در میان مردم به وجود آمده است.

ازاین‌رو بررسی ابعاد مختلف مسئله نفوذ به انقلاب اسلامی با توجه به ایده دولت در زمینه اداره کشور، در دستور کار رسانه‌ها و مجموعه‌های مختلف قرار گرفته؛ استاد حسن عباسی رئیس پژوهشکده یقین و کارشناس مدیریت راهبردی و امنیت ملی از کسانی است که از سال‌ها پیش در این زمینه تحقیق و بررسی‌های گسترده‌ای را آغاز کرده و امروز نیز به صورت علمی به مسئله نفوذ ورود کرده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید گفتگوی تفصیلی خبرنگاران «نسیم» با استاد حسن عباسی:

 

♦ در دو سالگی دولت به سر می‌بریم و مهم‌ترین ایده دولت که حل مشکلات کشور از طریق سیاست خارجی بوده ظاهراً به سرانجام رسیده؛ اولاً این ایده دولت را چقدر کارآمد می‌دانید که از این روش بخواهند مشکلات و مسائل را حل کنند و دوماً تا الآن چقدر این عملکرد را موفق ارزیابی می‌کنید؟

 

مسئله اساسی این است که در جمهوری اسلامی به عنوان کشوری که دارای یک وجه ایدئولوژیک قوی است و این وجه یک تعارض ذاتی، ماهوی و بنیادی با کاپیتالیسم و لیبرالیسم دارد، سیاست خارجی آن نمی‌تواند به اتفاق یا اتحاد استراتژیک با کشوری مثل آمریکا و اروپا بیانجامد.

اگر هم تعاملی با ایالات‌متحده یا اتحادیه اروپا بتوان داشت تعامل تاکتیکی است چون ما در مبانی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی دچار تعارضات بسیار بنیادی و ماهوی با غرب به ویژه در حیطه‌های لیبرالیسم و کاپیتالیسم هستیم، پس ما نمی‌توانیم اتفاق یا اتحاد با غرب داشته باشیم؛ نهایتاً یک جنبه‌های تاکتیکی را می‌توانیم بربتابیم و در غیر این صورت یعنی برای اتحاد استراتژیک یا ما باید از تفکر ایدئولوژیکمان دست برداریم یا غرب از تفکر لیبرالیستی و کاپیتالیستی خود.

از این منظر اصل این نگاه که ما با جهان تنش‌زدایی کنیم غلط است چون ما تنش ایجاد نکرده‌ایم؛ مردم ایران با انقلاب به استقلال رسیدند و در اثر آن منفعت بعضی زورگویان و قدرت‌طلبان کاهش پیدا کرد و لذا تقابل این قدرت‌ها با جمهوری اسلامی آغاز شد. ازاین‌رو این زورگویان می‌خواهند کاری کنند تا مردم ما را پشیمان کنند از اینکه شما چرا راه متفاوتی از ما غربی‌ها را پذیرفتید!  

آن‌ها می‌خواهند ارزش‌هایشان را به مردم ایران تحمیل کنند و چهار کلیدواژه دموکراسی، حقوق بشر، جامعه مدنی و لیبرالیسم را به عنوان مبنای ارزش‌هایشان تحمیل می‌کنند و اگر خلاف این باشد با همین خط‌کشی که برای این چهار مورد دارند بر سر دیگران می‌کوبند.

اما متأسفانه یک‌زمانی در دوره دوم خرداد می‌گفتند که ما می‌خواهیم با جهان تنش‌زدایی کنیم، انگار که ما با جهان تنش ایجاد کردیم و انگار ما رفتیم زیر گوش ایالات‌متحده پایگاه نظامی زدیم و انگار ما برای تغییر حکومت در ایالات‌متحده کارهایی کردیم و حالا می‌خواهیم تنش‌زدایی کنیم و پایگاه‌هایمان را از پیرامون آمریکا برداریم و مواردی ازاین‌دست مطرح شد.

این اتفاق در دوره ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ مکرراً بیان می‌شد که اوجش در ۱۳۸۰ تحت عنوان گفتگوی تمدن‌ها از سوی دولت شکل گرفت که البته شکست خورد. در واقع گفتگوی تمدن‌ها یک شکست فاحش دیپلماسی دولت وقت بود، این ایده در آن سال در سازمان ملل به رأی گذاشته شد و ۱۵۰ کشور آن را پذیرفتند و سال ۱۳۸۰ شمسی یا همان ۲۰۰۱ میلادی به عنوان سال گفتگوی تمدن‌ها شناخته شد، اما بااین‌حال در همان سال واقعه ۱۱ سپتامبر رخ داد و ایالات‌متحده همان سال جنگ تمدن‌ها را شروع کرد و فجایعی بزرگی را رقم زد.

پس تجربه‌ای که داریم این است که ما تنش ایجاد نکردیم که بخواهیم تنش‌زدایی کنیم، تنش‌زدایی را از طرف کسی باید ببینیم که با ما تنش ایجاد کرده و انقلاب ما را برنمی‌تابد و همچنان بعد از ۳۷ سال سیاست تغییر حکومت را دارد و همچنان می‌خواهد بگوید شما باید از اصول، مبانی و ارزش‌هایتان فاصله بگیرید.

حالا با توجه به چنین پیش‌زمینه‌ای می‌توانیم بگوییم دور دوم سیاست تنش‌زدایی از ۱۳۹۲ آغاز شده و هم‌اکنون ادامه هم دارد. البته این سیاست تا الآن ناکارآمدی و شکست خودش را نشان داده به این معنا که مسئله مردم مسئله مذاکره با ایالات‌متحده و غرب نیست که با رقم خوردن آن، آن‌ها مشکلان رفع شود. مسئله مردم این بود که یک کلیدی در تلویزیون به مردم نشان داده شد و گفته شد که این، کلید حل مشکلات مردم است اما پس از دو سال غالب این مشکلات همچنان باقی است.

البته فلسفه این کلید هم برمی‌گردد به ۱۳۶۵. در آن زمان‌ها شهر فاو عراق به دست رزمندگان اسلام سقوط کرده بود و از پیروزی‌های گسترده نظامی ما آمریکا احساس کرده بود که با فشار نظامی نمی‌تواند ایران را شکست بدهد بنابراین بهترین راه را بر ایجاد رابطه دیده بود.

لذا در چهارم خرداد ۱۳۶۵ یک هیئت آمریکایی ـ اسرائیلی وارد ایران می‌شود. آن‌ها به همراه خود  یک انجیل با امضاء ریگان (رئیس‌جمهور وقت آمریکا)، یک کلت، یک کیک و یک کلیدی را به عنوان نماد برای رابطه با ایران می‌آورند. رابطه‌ای که بعدها با بررسی‌های دقیق‌تر و افشای اطلاعاتی از درون آمریکا مشخص شد که هدف از این سفر و ایجاد این تعامل براندازی جمهوری اسلامی ایران بوده است.

آن افتضاح تاریخی بعدها به «کنتراگیت» موسوم و مشخص شد که دولت ریگان اساساً آن تعامل را برای نفوذ در درون ایران و برای پیگیری مسئله براندازی و فروپاشی از درون انجام داده بودند.

اما بعد از شکست ایران گیت با دخالت امام (ره)، آن کلید حسرت بزرگی روی دل بعضی از جناح‌های سیاسی کشور گذاشت، آن‌قدر که گروهی از سیاستمداران کشور که بخشی از فرماندهی جنگ را عهده‌دار بودند و همزمان در مجلس هم مسئولیت‌های کلیدی داشتند از پی آن کلید راه افتادند و سه چهار ماه بعد یعنی در ۸ شهریور ۱۳۶۵ با سفر به پاریس در مذاکرات مخفیانه‌ای با آمریکایی‌ها حضور پیدا کردند، مذاکراتی که البته بعداً معلوم شد تیم آمریکایی اسرائیلی‌هایی بودنده‌اند که آمریکا را دور زده بودند و با ایران وارد مذاکره شده بودند.

این مذاکرات در ۸ شهریور  ۱۳۶۵ در هتلی در پاریس برگزار شد. چندی بعد اسرائیلی‌ها این خبر را رسانه‌ای کردند و جهان را در جریان این مذاکره قراردادند. در این میان اما«یدیعوت آحارنوت» که یک مجموعه رسانه‌ای مربوط به پدرخانم مشاور نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی است برای اولین بار از واژه‌ای خاص برای کسانی که از سوی ایران وارد مذاکره شده بودند استفاده کرد.  یدیعوت آحارنوت در آن زمان گفت: تیم مذاکره‌کننده اسرائیلی در جریان مذاکرات پاریس با سیاسیون «اعتدال‌گرای» ایران مذاکره کرده است.

 شما جریان اعتدال‌گرا یا ادبیات اعتدال‌گرایی را در دو سال اخیر می‌شنوید ولی «یدیعوت آحارنوت» و نشریات مربوطه در سال ۱۳۶۵ از این کلمه استفاده کردند، بعد هم در سال ۱۳۷۳ یعنی حدود ۲۱ سال پیش همان بخش انگلیسی «یدیعوت آحارنوت» که از عبری ترجمه می‌شود از کلمه «moderate» به معنی «اعتدال‌گرا» و به معنی «نیروهای معتدل» برای بخشی از جریان سیاسی کشور استفاده کرد.

البته همین جریان همان‌هایی بودند که در مجلس شورای اسلامی هم در سال‌های آخر دفاع مقدس جمعی را برای خودشان تشکیل داده بودند و اسم آن را «عقلا» گذاشته؛ یعنی بقیه و آن‌هایی که درگیر جنگ هستند، فرماندهان نظامی و انسان‌های رشیدی که بخش عمده‌ای از آن‌ها شهید شده‌اند و دیگران فاقد عقل‌اند و این چهار نفر در مجلس شورای اسلامی عقلا هستند و همین عقلا هم  با رژیم صهیونیستی مذاکره کردند.

 از طرفی ماجرایی هم در اواخر شهریور ۱۳۶۵ در اروپا و آمریکا اتفاق افتاد. برادرزاده یکی از همین گروه عقلا آن موقع در اروپا بود. آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها او را شناسایی  و به ایالات‌متحده منتقل کردند و در آنجا دو روز با وی مذاکره کردند و مسائلی را برای تعامل بررسی کردند.

در این میان امام (ره) که از این روندها ناراضی بودند دو ماه بعد دستور می‌دهند به یکی از این جماعت که توضیحاتی را برای مردم ارائه کند که وی در روز ۱۳ آبان ماجرای شش‌ماهه ارتباط با آمریکا را برای مردم توضیح می‌دهد و حسب ظاهر موضوع هم افشا می‌شود.

اما کلیدی که در ۱۳۹۲ مطرح شد همان کلیدی بود که این بار نه از سوی ایالات‌متحده بلکه از سوی ایران برای باز کردن قفل رابطه ایران و آمریکا مطرح شد، پیش‌فرض این مقامات مسئول در جمهوری اسلامی در این جناح سیاسی این است که تمام مشکلات جمهوری اسلامی حتی تا مرحله آب خوردن مردم که رسماً از رسانه‌ها اعلام شد منوط به رابطه با غرب و برداشتن تحریم‌ها است. آن‌ها معتقدند که ما باید روحیه ایدئولوژیک خود را کنار بگذاریم، به عبارتی دوره انقلاب اسلامی و انقلابی گری تمام شده و ما باید تعامل را جایگزین ایدئولوژی کنیم تا جایی که می‌توان گفت این جریان سیاسی حتی تعامل با غرب را در سطح تاکتیکی و استراتژیکی مطرح نمی‌کنند بلکه نفی سطوح استراتژیکی خودمان را مطرح می‌کنند.

این پیش‌فرض مطرح شده از سوی این افراد را شما ملاحظه بفرمایید و بگویید آیا طرح این پیش‌فرض به همین مفهوم است یا خیر، این جریان می‌گوید اگر مردم ایران می‌خواهند مشکل آب خوردنشان حل بشود یا دریاچه ارومیه از شرایط امروز رها شود، معضل بیکاری درمان شود باید بروند سراغ غرب و آمریکا برویم.

فرض این دوستان این است که ما می‌رویم با ایالات‌متحده رابطه برقرار می‌کنیم و حتی به جای اینکه برویم با ۵+۱ و با ۳ کشور تروئیکای اروپایی مذاکره کنیم می‌رویم مستقیماً با خود آمریکا یعنی کدخدا مسئله را مطرح می‌کنیم و مشکل را حل می‌کنیم!

البته خود مسئله پذیرش اینکه جهان کدخدا دارد یکی از اشتباهات فاحش استراتژیک بود، اینکه شما بپذیرید جهان کدخدایی دارد و شما قیمومیت و ولایت آن را می‌پذیرید و در حل مشکلاتتان به کدخدا شکایت می‌برید با ذات، آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی از اساس در تعارض است.

 دقت کنید که این کدخدا، یعنی ایالات‌متحده، امروز بدترین وضعیت اقتصادی را در تاریخ خود دارد و هیچ‌وقت در تاریخ آمریکا چنین وضعیت بغرنج اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و همچنین نظامی وجود نداشته است. آمریکا از جنگ جهانی دوم به این‌سو هیچ‌وقت از جهت قدرت نظامی این‌قدر ضعیف شده نبوده است. آمریکا در جهان دیگر آن هژمونی و سیطره عظیم نظامی خود را مثل سابق ندارد، دلار آمریکا دیگر آن قدرت سابق را ندارد، ضریب نفوذ فرهنگی آن‌ها نسبت به گذشته دیگر هژمونی ندارد و از نظر اجتماعی هم در ایالات‌متحده روزی نیست که یا مردم در مسئله نژادپرستی در خیابان نریخته باشند. همین مسئله جنبش ۹۹ درصدی و وال‌استریت یا گنگستریسمی که از داخل فیلم‌های سینمایی‌شان به کف مدارس رسیده و روزانه اخباری می‌رسد که فرزند خانواده‌ای با خود اسلحه به مدرسه برده است و چند نفر را کشته است.

مهم‌ترین شهر صنعتی آمریکا یعنی دیترویت دقیقاً همزمان با انتخابات ریاست جمهوری ایران، یعنی در خرداد و تیر ۱۳۹۲، شهر دیترویت که واجد سه کمپانی عظیم «کرایسلر»، «فورد» و «جنرال موتورز» است، ورشکست می‌شود و یک‌میلیون و ۳۵۰ هزار نفر نیروی کار توانمندش ازآنجا بیرون می‌روند و شهر ۲ میلیون نفری تبدیل به متروکه‌ای با ۶۰۰ هزار نفر جمعیت از فقرایی که آنجا ماندند می‌شود.

دیترویت امروز به یک نماد ورشکستگی کاپیتالیسم تبدیل شده است. دقیقاً همزمان با انتخابات ریاست جمهوری در ایران این اتفاق رخ داد و چند روز بعدازآن شهردار شهر دیترویت در مقابل دوربین‌های تلویزیون اعلام ورشکستگی کرد. حال سؤال اینجاست که چطور می‌شود درحالی‌که شهر دیترویت به عنوان مهم‌ترین شهر صنعتی تولید خودرو در جهان این‌گونه  ورشکست شده است و به عبارتی یک اتفاق بزرگ تاریخی رخ داده است، آمریکا بتواند به ما کمک کند و ارتباط با او مشکلات ما را حل کنید؟

چطور ممکن است ایالات‌متحده که ایالت میشیگانش این‌طور از هم پاشیده قرار است بیاید از مجرای یک رابطه مشکلات مردم ما را حل کند؟ علاوه بر این نکات دیگری هم هست که به این مسئله اضافه می‌شود، اقتصاد امروز جهان ۵۷ تریلیون دلار بدهی دارد که از این مقدار نزدیک به ۱۹ تریلیون دلار آن‌یک تنه برای ایالات‌متحده است. این اعداد و ارقام یعنی الآن اقتصاد کره زمین ۱۰ تریلیون دلار بیش از درآمد سالانه‌اش بدهی دارد و عملاً اقتصاد کره زمین امروز ورشکست شده است.

شما می‌توانید این آمار  و نقشه‌ها که از حدود ۲۰ سال پیش به صورت ریز و جزئی منتشر می‌شوند را به صورت آنلاین روی سایت‌های مربوطه ببینید و  بررسی کنید که سال‌به‌سال چگونه این بدهی در سطح اقتصاد جهانی افزایش یافته است.

نکته بعدی این است که رکود اقتصادی در اتحادیه اروپا از سال ۱۳۸۷ شروع شده و در طی این مدت ۸ ساله فروپاشی اقتصادی آن‌ها جدی شده و روزبه‌روز وضعیتش بدتر می‌شود. آلمان امروز مهم‌ترین اقتصاد اروپاست ولی رشد تنها یک‌درصدی را تجربه می‌کند و به جز آلمان بقیه کشورهای اروپایی همه در رکودند. کشور یونان که به فلاکت افتاده و ۵ سال است با بیش از ۶ تریلیون دلار بدهی زیر بغلش را نگه‌داشته‌اند.

همین‌جا باید گفت که یونان و کشورهای مثل آن‌که دیگر دنبال سلاح اتمی نبودند یا ولایت‌فقیه نداشته یا از حزب‌الله لبنان دفاع نکرده و علیه رژیم صهیونیستی شعار نداده بودند، روابطشان با غرب و آمریکا هم که در حد اعلا است، پس چرا بدین وضعیت دچار شده‌اند؟ این سؤالی است که هیچ مقام اجرائی در جمهوری اسلامی ایران یا هیچ‌کدام از اقتصاددانان لیبرال در دانشگاه‌های ما نتوانسته‌اند به آن پاسخ بدهند. چرا ایتالیا، فرانسه، انگلیس، ایرلند، پرتغال یا اسپانیا دچار بحران اقتصادی هستند؟

این‌ها چون دچار بحران اقتصادی هستند الآن چهار هفته است پشت سر هم به تهران می‌آیند، البته نه اینکه بگویند چون شما دست از یک سری از مواضعتان برداشتید ما آمدیم مشکلات اقتصادی شما را حل کنیم. این‌ها خودشان الآن بحران اقتصادی دارند.

در غرب رسماً مسئله‌شان این شده که چرا بازار بزرگ ایران را به دست‌چین، هند و کره جنوبی داده‌ایم؟ خب خودمان می‌رویم آنجا و این بازار با کشش ۵۵ میلیارد دلاری را در دست می‌گیریم. دقت کنید که فروش هر یک میلیارد دلار کالا صد هزار شغل ایجاد می‌کند، یعنی برای ۵۵ میلیارد دلار بازار ایران، حدود ۵ و نیم میلیون شغل می‌تواند ایجاد شود. حالا شما این شغل‌ها را بین اعضای اتحادیه اروپا تقسیم کنید مثلاً ۳۰۰ هزار شغل در آلمان، ۳۰۰ هزار تا در فرانسه، ۳۰۰ هزار تا انگلیس، ۱۰۰ هزار تا بلژیک و ۲۰۰ هزار تا در ایتالیا و.. ببینید چقدر از این کارخانه‌هایی که اعتصاب می‌کنند و کارگرهایشان را اخراج می‌کنند بازیابی می‌شوند.

پس نتیجه می‌گیریم جریان سیاسی لیبرال یک آدرس غلطی به مردم داده که آقا ما ۳۶ سال گذشته تحریم بودیم و بدبخت شده‌ایم ولی همه جای دنیا به ویژه در آمریکا و اروپا اقتصاد گل‌وبلبلی وجود دارد.

نکته بعدی اینکه متأسفانه برخی تلاش می‌کنند مشکلات داخلی را منوط به ارتباط با قدرت خارجی، دشمن و قدرت او کنند، درحالی‌که ما نمی‌توانیم با چنین کشورهایی پیوند استراتژیک داشته باشیم و نهایتاً تعامل می‌تواند تاکتیکی باشد. زمانی که این دشمن خارجی را به عنوان منجی مردم معرفی و به آن‌ها می‌گویید که حتی آب خوردن شما هم بستگی به این قدرت هژمون دارد اشتباه استراتژیکی مرتکب شده و نتیجه‌اش این می‌شود که در مذاکرات هر چرا که دارید مانند سوخت ۲۰ درصد، ده‌ها هزار سانترفیوژ روی میز می‌گذارید و صنعت خود را به یک سیستم اتمی مینیاتوریزه شده یعنی غنی‌سازی در حد سوخت ۳.۷ درصد آن هم در حد ۳۰۰ کیلو با تعداد محدودی سانترفیوژ تبدیل می‌کنید. در مقابل بابت همین امر هم ابزار و بهانه‌ای برای ورود دشمن به عنوان نظارت برای دشمن در اختیار آن‌ها قرار داده می‌شود.

مثال است که می‌گوید کسی خانه‌ای فروخت و بعد یک میخی را در آن خانه باقی گذاشت و بابت آن میخ مدام می‌آمد و داخل این خانه سرکشی می‌کرد. الآن انرژی هسته‌ای مینیاتوریزه شده ایران یک هم‌چین حکمی دارد که بین ۱۲۰ تا ۱۳۰ نفر آن‌طوری که در قطعنامه ۲۲۳۱ و مفاد توافق وین آمده باید به ایران بفرستند که البته ما می‌دانیم این افراد مطلقاً جاسوس هستند و به مدت ۲۵ سال مسیر فعالیت هسته‌ای ایران از معادن تا سانتریفیوژ را تحت نظر می‌گیرند.

«دی سی دی سی» مرکز تبیین دکترین‌ها در انگلیس و «ترند وان» مرکزی که مسائل مربوط به آینده‌شناسی را در اتحادیه اروپا انجام می‌دهد یا «ترودوک» مرکز تغییر دکترین در ایالات‌متحده، هر کدام از این‌ها برنامه‌های ۳۰ یا ۴۰ یا ۵۰ سال آینده را پیش‌بینی کرده‌اند که اگر به  سایت‌هایشان سری بزنید می ببینید که ۲۵ سال دیگر در جهانِ تکنولوژی چه خبر است؟

نکته سوم این است که به مردم بگوییم که مشکلات اقتصادی شما را ما با این مذاکرات حل می‌کنیم. مگر خود کشور هژمون یعنی آمریکا مشکلات اقتصادی خودش را می‌تواند حل کند؟ مگر اتحادیه اروپا ژاپن یا چین می‌توانند حل کنند؟ در نقشه‌ای که اکونومیست منتشر می‌کند آمریکای شمالی شامل آمریکا، کانادا و مکزیک به همراه کل اتحادیه اروپا به علاوه برزیل، چین، هند، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا دچار بحران اقتصادی هستند ولی بقیه کشورها در بحران نیستند، در مرحله تنش یا نهایتاً تشنج هستند. که البته در این میان اقتصاد جمهوری اسلامی در شرایط تنش قرار دارد و حتی در مرحله تشنج هم نیست.

یا حتی اگر محقق هم شود و پولی که دست دشمن داریم آزاد و وارد کشور شود، حالا این پول چقدر در اقتصاد ما تأثیر دارد؟ یا غربی‌ها بخواهند وارد اقتصاد کشور شوند روند چگونه به پیش می‌رود و چه می‌شود؟ اگر قرار است بیگانه بیاید اولین اتفاقی که در اقتصاد کشور می‌افتد نابودی تولیدکنندگان داخلی است. وقتی در طول ۸، ۱۰، ۲۰ یا ۳۰ سال کشور تحریم است، تلاش می‌کند همه مایحتاجش را خودش تولید کند حتی با کیفیت پایین‌تر ولی بالاخره تولید کرده و نیاز جامعه را رفع می‌کند، ولی وقتی کار به جایی رسید که شما جنسی را با قیمتی ارزان‌تر و با کیفیتی بالاتر از خارج وارد کنید، دیگر نمی‌صرفد که در داخل همان جنس را تولید نمایید. در این شرایط شاید کالاهای مرغوب، با کیفیت وارد بازار شوند اما به همان میزان تولید داخلی متضرر می‌شود چنانکه  اگر وارد دبی یا کویت یا قطر شوید بهترین کالاهای خارجی را در بازارهایشان می‌بینید اما معنی‌اش این نیست که هیچ‌وقت کشور امارات یا قطر یا کویت بتواند آن را تولید کنند!

غربی‌ها می‌گویند شما بهترین کالاهای ما را استفاده کنید و نفت و پول و درآمدتان را به ما بدهید و ما بهترین کالاها را به شما می‌دهیم ولی سمت این اعتمادبه‌نفس و خوداتکایی برای تولید نروید.

تئوریسین‌های دولت در نظریه‌های توسعه معتقد به اصل «وابستگی» هستند. آن‌ها برنامه چهارم توسعه را در دولت دوم خرداد نوشتند اما کتاب مبانی نظری از بس منحط بود گردآوری شد و خمیر شد. این جریان معتقدند در جهان امروز دیگر اصل استقلال و خودکفایی معنی ندارد و باید وابسته بود و همه باید وابسته باشند.

دولت امروز هم که الگویش در بعضی محورها کشور ترکیه و در بعضی از محورهای دیگر کشور عربستان است. این نظر در مؤثرین در دولت به خصوص شخصیت اصلی‌ای که ۲۰ سال گذشته مشاور اصلی رئیس‌جمهور بوده، یعنی آقای سریع القلم وجود دارد. آقای سریع القلم می‌گوید الگویی که این دولت باید دنبال کند چین، ترکیه و عربستان هستند. وی و برخی دیگر از مسئولین دولت بارها این نکته را گفته‌اند که عربستان ۷۰۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی دارد، عربستان به جای اینکه سر قضیه اسرائیل با غرب درگیر شود بی‌خیال شده و ذخایر ارزی‌اش را بالا برده است.

این آدرسی است که از دانشگاه شهید بهشتی برای کشور داده شد که الگوی مطلوب کشور عربستانی است که نه دمکراسی دارد نه دولت‌سازی و نه ملت‌سازی. کشوری است که بدوی زندگی می‌کند با پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها،  ۷۰۰ میلیارد دلار ذخایر ارزی هم دارد. البته شما در هفته گذشته شنیدید که عربستان اولاً اوراق قرضه صادر کرده و ثانیاً کسری بودجه شدید دارد و ثالثاً با این بازی جنگ احمقانه‌ای که با مردم یمن شروع کرد منابع خودش را نابود کرد است.

از طرفی شخص رئیس‌جمهور ۱۰ سال پیش در یک سخنرانی که در مجله راهبرد منتشر شد در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع (۱۳۸۴ سخنرانی شده و اول سال ۱۳۸۵ این متن منتشر شده) رسماً از الگوی چین دفاع می‌کند. درحالی‌که چین ایدئولوژی‌اش را بی‌سروصدا کنار گذاشت و رشد اقتصادی پیدا کرده است.

رشد اقتصادی که از دیرباز مد نظر این افراد در مجمع تشخیص مصلحت بوده و امروز هم مد نظر دولت هست هم همین است. این هدف از چه راهی محقق می‌شد؟ از دست برداشتن مواضع ایدئولوژیک در واقع پذیرفتن اصل وابستگی.

اما آیا واقعاً ترکیه که چنین مناسباتی دارد مشکل اقتصادی‌اش حل شده؟ ترکیه که در بدترین حالت چهار دهه گذشته خودش در قضیه «لیر» قرار دارد یا چین با رشد اقتصادی ۱۱ درصدی که امروز رسیده به ۶ درصد.

الآن دولت در ۲ سال گذشته چهار نعل هر آنچه که در طول ۲۰ یا ۳۰ سال گذشته در بخش استقلال به دست آمده بود همه را یکی‌یکی زیر پا گذاشته و از آن‌ها عبور می‌کند. وزیر جهاد کشاورزی چند بار در ۲ سال گذشته در تلویزیون گفته که نمی‌صرفد در داخل گندم تولید کنیم و باید وارد کنیم چون ما در ایران کمبود آب داریم لذا خیار و هندوانه و گندم نمی‌توانیم تولید کنیم پس اصل وابستگی شکم مردم است.

از طرف دیگر هواپیمای ایران ۱۴۰ داخل تولید می‌شد که البته مشکلاتی هم داشت. بالاخره یک موقع مردم ما پیکان سوار می‌شوند و می‌گویند که ۴۰ سال است که خودمان آن را تولید می‌کنیم، پراید، سمند، و پژو سوار می‌شوند که هزار و یک مشکل دارد به کمپانی سایپا و ایران‌خودرو اعتراض وارد می‌کنیم اما بالاخره یک کار اشتغالی برای مردم خودمان ایجاد کرده و ضمناً یک پدیده‌ای است که در داخل مقداری بومی‌سازی شده است. اما این هواپیما نزدیک فرودگاه مهرآباد خورد زمین و تعدادی از هم‌وطنان ما کشته شدند و همان موقع فریاد همین آقایان در قالب مدافع حقوق مردم بلند شد که چرا مردم ما باید سوار یک همچنین هواپیماهایی شوند و شرایطی را ایجاد کردند که آن هواپیما را جمع کنند تا دیگر ما دنبال تولید هواپیما در داخل نباشیم و برویم به سمت وارد کردن هواپیما.  پس اصل وابستگی از وزارت جهاد کشاورزی  به اصل وابستگی در وزارت راه و شهرسازی هم رسید.

مرحله سوم مسئله بنزین بود، یک‌دفعه سازمان حفاظت از محیط‌زیست آمد فریاد زد که بنزینی که در ایران تولید می‌شود برای مردم خطرناک است باید برویم بنزین یورو ۴ بیاوریم و بنزین تولید داخل را متوقف کردند و مبتنی بر اصل وابستگی رفتند بنزین آوردند که وزیر اسبق نفت که در کمیسیون انرژی مجلس حضور دارد بارها آمد مصاحبه کرد و گفت در این بنزینی که آوردید این یورو و استانداردی که می‌گویید کجاست؟

یا اینکه کیفیت بد آن بنزین تولید پتروشیمی داخل و کیفیت خوب این بنزین خارجی که می‌گویید کجاست؟

علاوه بر این شاهدیم امروز در انرژی هسته‌ای هم بیان می‌شود که چین و آمریکا قرار است در تأسیسات اتمی اراک در نیروگاه آب‌سنگین اراک به ما کمک کند تا آنجا را بسازیم. خب ما مدل پیشرفته‌تر را قبلاً خودمان ساخته بودیم.

لذا اگر تک‌تک وزارتخانه‌ها را طی دو سال گذشته بررسی کنید غالباً به همین نتیجه می‌رسید که برنامه اکثر آن‌ها بر مبنای وابستگی بوده است، آن‌ها همگی به این سمت حرکت می‌کنند که بگوید استقلال در این زمان معنی ندارد و خودکفایی هم بی‌معنی است.

 

♦ البته حمایت گفتمانی از این جریان توسط برخی کسانی که سابقه قابل‌توجهی در انقلاب داشته‌اند هم صورت می‌گیرد.

 

بله. به قول یک شخصی در مجمع تشخیص مصلحت تابو مذاکره با آمریکا شکست شد. کسی که قریب به ۴۰ سال در متن و در بین انقلابیون بوده امروز با افتخار این را می‌گوید.

بعد از این تابوشکنی حالا دیگر این جریان می‌گوید که ما اصلاً آمده بودیم برای همین کار! و مهم هم نیست که دستاورد اقتصادی و موارد دیگرش چیست.

چنانکه امروز هم این توافق نتیجه مثبتی برایش رقم نخورده است. باید بگویم که واقعاً اتفاق خاصی نیفتاده اگر که غیرازاین بود شما باید به من می‌گفتید که چرا در بازار تهران دلار ۳ هزار و ۴۰۰ تومان است اگر وضع اقتصاد کشور خوب شده و اگر پس از توافق اتفاقات خاصی افتاده بازار شامه‌اش قوی است شامه بازار بسیار پرقدرت است چرا بازار واکنش به شرایط پسا توافق نشان نداد؟ چرا در بازار سکه و طلا و بازار ارز ما اتفاق قابل‌توجهی را شاهد نبودیم؟ این است که بالاخره باید چرخ زندگی مردم بچرخد و الآن آرام‌آرام خود مردم دارند قضاوت می‌کنند که این اتفاق افتاد یا خیر.

 عملاً یک نکته را عرض می‌کنم شما وقتی دارید در یک جاده‌ای یا خیابان با سرعت رانندگی می‌کنید و پایتان را از روی پدال گاز که بردارید دورسنج موتور آرام‌آرام افت می‌کند سنجش کیلومتر موتور هم عقربه‌اش آرام‌آرام به اصطلاح کاهش پیدا می‌کند و کم می‌شود، این تورم نقطه‌به‌نقطه که گفته شد و پشت سرهم تکرار می‌شود که  تورم نقطه‌به‌نقطه دارد کاهش پیدا می‌کند این هیچی نیست جز اینکه پا را از روی فرایند کار در کشور برداشتید و کشور دچار رکود شده و امروز کشور در یک رکود عجیبی به سر می‌برد. مسکن دو سال است در رکود است، مسئولین مسکن در برنامه‌های تلویزیونی مانند برنامه پایش و… گفتند این رکود همچنان تا آخر سال ادامه دارد.

در صنعت خودرو و غیره که این رکود بیداد می‌کند، در صنایع کوچک هم رکود بیداد می‌کند،‌ کشور دچار رکود است یعنی شما با رکود می‌توانید تورم را کاهش دهید. اینکه گفته می‌شود تورم نقطه‌به‌نقطه کاهش پیدا کرده یعنی  شرایط به‌گونه‌ای رقم خورده که در اثر رکود اقتصادی تورمش کاهش پیدا کرده است. ساخت‌وسازها همه متوقف شده است به حدی که به افتتاحیه‌های هفته دولت نگاه کنید متوجه می‌شوید. باید بپرسیم کدام طرح ملی عمیقی بوده که دولت امسال یا سال گذشته افتتاح کرده باشد؟ در دو سه سال گذشته هر طرح اساسی که توسط دولت افتتاح شده همه‌اش توسط سپاه قبلاً ساخته شده بود، از راه‌آهن گلستان به ترکمنستان گرفته، جاده قم گرمسار همچنین، پارس جنوبی فاز چند و چندش که افتتاح شد، تمام این موارد را قرارگاه خاتم سپاه ساخته و می‌سازد. استاندار محترم تهران هم می‌گوید مثلاً کمربندی جنوب تهران را داریم می‌دهیم قرارگاه خاتم بسازد حالا آن‌ها را می‌گوییم پروژه‌ها قبل بوده ولی پروژه‌های بعدش هم که همین است.

 

♦ ابزار و شرایط ایجاد این فضا چیست؟ تبعات آن در اقتصاد و فرهنگ چیست؟

 

عملاً در دو سال گذشته مردم سرگرم مسئله مذاکرات شدند و مذاکرات بی‌جهت کش پیدا کرد. در ۲۲ ماه منتهی به توافق وین در تیرماه امسال،  ۵۲ و نیم درصد لید خبری تمام رسانه‌های داخلی مربوط به مذاکرات بوده یعنی از نصف دو و نیم درصد بیشتر.

وقتی شما تمام فضای جامعه را به مسئله مذاکرات گره زدید و همه فعالیت‌های کشور را بر این مسئله متوقف کردید و یک فضای روانی ابتدایی به وجود آوردید که جامعه فکر می‌کند که بعدازآن قرار است یک اتفاقاتی بیفتد اما اتفاق خاصی روی نمی‌دهد دقیقاً شرایطی مثل آدامس‌های بادکنکی را ایجاد کرده‌اید. آدامس‌های بادکنکی اولش خیلی شیرین است بعد از چند دقیقه فرد احساس می‌کند که فکش همین‌طوری دارد تکان می‌خورد و چیزی را که دارد می‌جود دیگر مزه ندارد.

 مردم از چند ماه دیگر متوجه این قضایا خواهند شد به این معنی که آن مقدار تولید نیم‌بند و ضعیفی هم که در بخش خصوصی و در بخش دولتی با کیفیت متوسط و ضعیف که قبلاً انجام می‌شد تبدیل می‌شود به تجارت چون نمی‌صرفد شما بروید وامی بگیرید، سوله و تأسیساتی ایجاد کنید و ۲۰ نفر را سر کار ببرید و کالایی را تولید کنید، بعد مالیات و عوارض آن را هم بپردازید و بعد بیاورید بازار بفروشید.

از این به بعد صرفه بیشتر با این است که شما برند یک محصول خارجی را وارد کنید و اینجا فقط به فروش آن مبادرت نمایید. چند هزار کمپانی اروپایی و آمریکایی وجود دارد که هنوز در ایران نمایندگی ندارند. لذا حرکت تولید به سرعت در کشور به سمت تجارت و بازرگانی می‌رود و دیگر شما دور تولید را باید خط بکشید. فرد به جای این کالا را تولید کند می‌رود مشابه آن با کیفیت بالاترش را تحت یک برند غربی وارد می‌کند و آن پتانسیل و نیرو و توانی که در فضای تحریم به صرف تولید شده بود را به سمت واردات می‌کشاند.

خطر دومی که جامعه را تهدید می‌کند این است که ما به ازای این همه کالا و خرید آن‌ها کاری در کشور صورت نپذیرفته است و در نتیجه فرهنگ مصرف‌گرایی افزایش می‌یابد. کارشناسان پیش‌بینی می‌کنند ضریب مصرف‌گرایی طی سال ۲۰۱۶ میلادی در ایران بالای ۵۰ درصد می‌رود و این ۵۰ درصدی که برآورد کردند یعنی تلاش‌های ۲۰ یا ۲۵ سال گذشته را در مسئله خودکفایی در حوزه‌های مختلف نابود می‌کند.

 

به نظر می‌رسد مخاطب وقتی پاسخ‌های شما را می‌شنود این‌گونه برداشت می‌کند که چگونه آمریکایی که به قول شما هژمونیاش نابود و قدرتش تضعیف شده با یک حرکت قیمت نفت را به یک‌سوم می‌رساند یا داعش را برای جنگ نیابتی سازماندهی می‌کند و با آمریکایی که ادعا می‌کنیم ضعیف شده با طرح اصلاح اقتصادی توانسته بخش قابل توجهی از مشکلات اقتصادی خود را برطرف کند؟ از طرفی در داخل کشور عملکردی که می‌گویید جواب نداده است، باعث شده که تورم کاهش یابد و توانسته از نوسانات فاجعه‌بار اقتصادی کشور جلوگیری کند؛ از طرفی دولت در خصوص ورود هیئت‌های دیپلماتیک به ایران می‌گوید که برای سرمایه‌گذاری این‌ها برنامه دارد نه اینکه ایران را بازاری برای آن‌ها قرار دهد؛ لذا تناقضی جدی در اذهان با این سخنان ایجاد می‌شود، پاسخ شما چیست؟

 

نکته قابل‌توجه این است، آمریکایی که میگویید با یک اشاره قیمت نفت را به زیر ۵۰ دلار می‌آورد چرا در دوره ۸۴ تا ۹۰ این کار را نکرد؟ مگر همین آمریکا نمی‌توانست قیمت نفت را به زیر ۵۰ دلار  بیاورد؟ پس چرا موقعی که قیمت نفت روی ۱۴۰ دلار رفت این کار را نکرد؟ دقت کنید که ترسوترین پدیده در عالم، سرمایه است و حال‌آنکه در نظام سرمایه‌داری و سرمایه‌گرایی وقتی قرار است یک سرمایه یک جایی برود و بنشیند باید محیط امنی برایش باشد چرا که اگر احساس خطر کند سرمایه از آنجا می‌پرد.  از سرمایه ترسوتر وابستگی نظام سرمایه‌داری به یک منبع به خصوص است، نظام سرمایه‌گرایی بیشترین وابستگی را به منبع انرژی به خصوص منبع فسیلی انرژی یعنی نفت دارد.

ثبات نظام سرمایه گرا منوط به دسترسی به منابع فسیلی انرژی است، اگر کاپیتالیسم یا همان نظام سرمایه‌گرا  ثبات خود را می‌خواهد باید منبع انرژی و دسترسی‌اش به منابع فسیلی کاملاً امن باشد در غیر این صورت این نظام در التهاب به سر می‌برد و دچار مشکل خواهد شد.

در دوره ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۰ حس نظام سرمایه‌گرا یعنی اروپا و آمریکا این بود که با ایران دچار چالش کلیدی است و ایران به انقیاد او درنمی‌آید و هیچ‌گاه وزیر خارجه‌ای در ایران نمی‌نشیند کنار دست وزیر خارجه آمریکا و بگوید امروز جهان امن‌تر شد چون واقعاً جهان امن‌تر نشده است بنابراین اینکه وزیر خارجه و مقامات جمهوری اسلامی گفتند که جهان بعدازاین مذاکرات امن‌تر شد خبط استراتژیک بوده است و بعدازآن کری در آمریکا در شرایطی گفت جهان امن‌تر شده است که به‌هیچ‌وجه چنین نشده است. آیا در یمن، افغانستان، پاکستان، سوریه، عراق، آفریقای مرکزی و جنوبی، در سومالی و نیجریه و جاهای دیگر امنیت می‌بینید؟ پس چه اتفاقی افتاد که جهان امن‌تر شد؟ چطور می‌شود وقتی ایران و آمریکا سر پرونده هسته‌ای مذاکره می‌کنند دو وزیر خارجه آن می‌گویند که جهان امن‌تر شد؟

پیام این حرف به حیطه انرژی و اقتصاد این بود که بر اساس تضمین‌هایی که داده شده دیگر تقابلی از سوی ایران با آمریکا وجود ندارد و لذا هرگاه این اتفاق بیفتد قیمت نفت به سرعت افت می‌کند.

 اما اگر مسئله برعکس باشد یعنی جو نظام بین‌الملل به این سمت برود که دو کشور پرقدرت یعنی ایران و آمریکا احتمالاً درگیر خواهند شد و این‌ها هیچ‌کدام کوتاه نخواهند آمد، قیمت نفت به سرعت بالا می‌رود، حتی اگر کشوری مثل عربستان این ده میلیون بشکه‌ای که الآن تولید دارد تبدیل به ۲۰ میلیون بشکه کند، چون حس ترس از اینکه احتمالاً منبع انرژی دچار مشکل است و منطقه‌ای که صدور انرژی عمده در آن صورت می‌گیرد احتمالاً شاهد وقوع مشکلاتی خواهد بود، قیمت نفت افزایش می‌یابد. پس یکی از مهم‌ترین دستاوردهایی که غرب در این مذاکرات داشت این بود که تضمینی گرفت دال بر اینکه از نظر ایدئولوژیک دیگر تقابلی از سوی دولت با غرب وجود ندارد و این حس را به جهان منتقل کرد و مسئولین آمریکایی گفتند که بعدازاین مذاکرات جهان امن‌تر شد پس در پاسخ به اینکه چرا جهان امن‌تر شد، چطور امن‌تر شد و کجای جهان امن‌تر شد؟ باید گفت انرژی.

 جمهوری اسلامی که مانور نیروهای مسلح آن در دریا، بستن تنگه هرمز و تقابل نظامی رودررو، است، امروز کارش به جایی کشیده که این حس را به ایالات‌متحده منتقل کرده است که دیگر خطر ناامنی انرژی رفع شده است، پس در واقع این آمریکایی که به نظر می‌رسد پرقدرت است، اگر در ایران دولتی سر کار بیاید که رو به رویش بایستد و به سمت حرکت تهاجمی و تقابلی بدون دادن هرگونه امتیاز و یا ایجاد تعامل حرکت کند مطمئن باشید که قیمت نفت دوباره بالا می‌رود.

مگر قیمت نفت در دوره قبل از سال ۸۴ زیر ۵۰ دلار نبود؟ چرا پس از ۸۴ قیمت نفت دقیقاً ۹۰ دلار بالا رفت و به ۱۴۰ رسید  و برگشت به سطح ۱۱۰ دلار و متعادل ماند. این در حالی است که قیمت نفت در سال‌های اخیر به‌قدری افت کرد که به این وضعیت بغرنجی که الآن زیر ۴۵ دلار است رسیده است پس در واقع این امریکا نبود که با یک اشاره به عربستان بگوید تولیدت را بالا ببر و این کار را انجام بده بلکه این ضعف دولت ایران بوده است.

در مسئله تورم،  تورم نقطه‌به‌نقطه فضای اقتصادی ایران در یک فضای ملتهب روانی مطرح و بیان می‌شود. اما اگر دولت تا یک سال دیگر  توانست فضای ثبات اقتصادی و کاهش تورم سالیانه را حفظ کند، حرف شما درست است. که البته دور از ذهن به نظر می‌رسد چرا که در شرایط کنونی رکود بر بازار ایران حاکم است و بر همین اساس ساختار اقتصاد ایران فعلاً منتظرند ببینند که قرار است چه اتفاقی بیفتد.

 

♦ نمود این مسئله در اقتصاد داخلی کشور چگونه است؟

 

به قول اقتصاددانان آمریکایی وقتی یک گله بوفالو یک مسیری را می‌روند وقتی یکی از آن‌ها که از روی نرده‌ها می‌پرد بقیه به دنبال آن می‌روند و می‌پرند؛ اتفاقی که در دو سال ۹۰ و ۹۱ در بازار اقتصاد کشور افتاد این بود که بازار فهمید دولت قبلی هیچ برنامه‌ای برای کنترل شرایط ندارد، لذا همین مسئله باعث شد که فضای اقتصاد کشور وحشی شده و رم کند و آن وضعیت فاجعه‌بار را به وجود آورد. الآن نیز بازار با زیرکی دارد نظاره می‌کند که ببیند قرار است چه اتفاقی بیفتد و سمت‌وسو را بو می‌کشد. بنابراین اگر سیطره و تفوق نظام برنامه‌ریزی دولت بر این اقتصاد وجود نداشته باشد و کنترل بازار از دست دولت در برود هیچ جوری نمی‌شود جمعش کرد و از دفعه پیش هم بدتر می‌شود چون اگر بازار بداند ته این مذاکرات قرار نیست پولی در یک حجم گسترده به آن  تزریق شود بی‌ثبات می‌شود.

البته اگر صد میلیارد دلار از پول‌های بلوکه شده ایران به اقتصاد کشور بازگردد و دولت همه این صد میلیارد را برای بهبود زندگی مردم و اقتصاد خرج کند دوباره تورم ایجاد می‌شود چون نقدینگی در جامعه دوباره بالا می‌رود.

نکته دوم این است آیا ادعای ورود سرمایه‌گذارانی خارجی با این مانور که این‌ها به دنبال سرمایه‌گذاری در کشور ما هستند تا وضع اقتصاد ما بهتر شود یک شوخی نیست؟ و هم اینکه یک کشور ۸۰ میلیونی اختیار اصلاح ساختار اقتصادی‌اش را به دست یک مجموعه کمپانی خارجی بدهد تا این‌ها بیایند و وضع اقتصاد ما را خوب کنند درحالی‌که سؤال پیش می‌آید که چرا وقتی این کشورها در کشور خودشان سرمایه‌گذاری دارند وضع آنجا بهتر نمی‌شود.

مثلاً آلمان اعلام کرده که می‌خواهد بنز را در کشور ما  تولید کند آیا خود بنز که امروز در آلمان دارد کار می‌کند کارگرهایش را به خاطر مشکلات اقتصادی جامعه‌اش بیرون نمی‌ریزد؟

پس ببینید اگر یک بازیگری قرار است در میدان اقتصادی و اجتماعی شما نقشی را ایفا کند و حلال مشکلات شما باشد اولاً باید در کشور خودش این مشکلات را مرتفع کرده باشد اما این اتفاق آنجا نیفتاده و این یک مسئله کلیدی است. چنانکه قبلاً هم ادعاهایی ازاین‌دست مطرح می‌شد. مثلاً اینکه آیا ادعای خروج از رکود یک روز بعد از ارائه لایحه خروج از رکود به مجلس پذیرفتنی است؟

نکته بعدی این است که در دو سال گذشته حجم نقدینگی معادل کل دوره ۸ سال دولت قبل بوده است. به این معنا که الآن نسبت نقدینگی دوبرابر شده است بنابراین وقتی شما در بازار و در جامعه نقدینگی را دو برابر کردید چطور ادعا می‌کنید که تورم نقطه‌به‌نقطه را به ۱۶ درصد رساندید.

متأسفانه ما نهاد اعتبارسنجی متفاوتی از مرکز آمار ایران و بانک مرکزی نداریم بنابراین یک شخصی خودش می‌برد و خودش می‌دوزد و خودش هم قاضی است، اگر ما یک نهاد اعتبارسنجی متمایز داشتیم که این نهاد شاخص‌ها و آمار و ارقام را خودش تبیین می‌کرد من این حرف را می‌پذیرفتم و الا وقتی رئیس یک دولت امروز می‌رود به مجلس لایحه عبور از رکود را می‌دهد و فردا می‌رود در مشهد سخنرانی می‌کند و می‌گوید ما از رکود عبور کردیم اینجا عقل حکم می‌کند که من کدام را بپذیرم یعنی اگر از رکود عبور کردیم پس چرا دیروز به مجلس لایحه دادید.

اگر از رکود عبور نکردید و این رکود همچنان ادامه دارد شما مشکل این رکود را دارید با تورم حل می‌کنید پس آیا کشور را درگیر رکود تورمی که یک بیماری مزمن اقتصادی است نمی‌کنید؛ کشور آرژانتین در ۳۰ سال گذشته حداقل ۵ بار دچار همچنین مشکلی شده و هر بار سر برآورده دوباره با این وضعیت فلاکت‌بار زمین خورده است.

ببینید الگوهای نئولیبرال امروز در جهان با چالش مواجه شده است. دولت ما مدلش مدل مکتب نئولیبرال است درحالی‌که سیاست رسمی نظام، که از سوی رهبری ابلاغ شده سیاست مقاوم‌سازی اقتصاد است.

نظریه‌های توسعه در خود کشورهای غربی هم رد شده است، دولت با عقبه‌ای که در مجمع تشخیص مصلحت دارد از نظر نگاه اقتصادی نئولیبرالی روی این الگوها و مدل‌های توسعه که تعارض ذاتی و ماهوی با نظر انقلاب دارد انگشت گذاشته است. رهبری معتقد به الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و دولت معتقد به الگوی توسعه است. توسعه به معنی اخص کلمه‌اش یعنی development که در تئوری‌های development  مکتب کنیزی‌های جدید مدنظر قرار می‌گیرد.

 کتاب نظام‌های اقتصادی آقای روحانی که مبنای برنامه ششم است کشور را به سمت نئولیبرالیزاسیون سوق می‌دهد.

سخنگوی دولت تیرماه امسال در پاسخ به خبرنگاری که می‌پرسد مبانی نظری برنامه ششم توسعه چیست و چه اتفاقی در موردش می‌افتد می‌گوید که کتاب آقای رئیس‌جمهور در زمینه نظام‌های اقتصادی مبنای برنامه ششم توسعه است. کتاب مذکور یک کتاب عمومی نیست بلکه یک سند حکومتی است و در مجمع تشخیص مصلحت تهیه شده است. این کتاب در سال ۸۹ برای مسئولین کشور فرستاده شده و چند نفر از مسئولین کشور این کتاب را به مرکز ما فرستادند تا آن را تحقیق محتوا کنیم.

ما در مورد این کتاب در یک جمله گفتیم که این ۸۰۰ صفحه متن کشور را به سمت فرایند نئولیبرالیزاسیون سوق می‌دهد. البته باید در مورد مبنای حرفمان سند می‌دادیم که در این مورد باید گفت در صفحه ۷۸۲ چاپ اول این کتاب بعد از ۷۸۰ صفحه صغری و کبرایی که چیده شده بدون اینکه یک‌جا استناد به یک آیه، روایت و حدیث و یا استناد به سخنان امام راحل یا شخص رهبری معظم انقلاب یا سیاست‌های مربوطه نظام مصوب این بزرگان شود رسماً اعلام شد که بعد از بررسی اسناد فرادستی به نظر می‌رسد مکتب نهادگرایان و کینزین‌های جدید با الگوی مطلوب توسعه جمهوری اسلامی قرابت بیشتری دارد.

بعد از تحلیل محتوا طی نامه‌ای به مسئولین کشور نوشتیم این سندی که از مجموعه تشخیص مصلحت نظام درآمده اگر مبنای سیاست‌های کشور قرار بگیرد کشور به سمت نئولیبرالیزاسیون می‌رود و این بسیار مخاطره‌آمیز است.

در این مسئله آن‌قدر عمق فاجعه بالا بود که همان سال ۸۹ و ۹۰ در یک سلسله سخنرانی دانشگاهی من اعلام خطر کردم و هشدار دادم که در مجمع تشخیص مصلحت نظام یک جریانی دارد به سمت نئولیبرالیزاسیون می‌رود یعنی لیبرالیسم بنی‌صدر را که از در انداختیم بیرون از پنجره مجمع تشخیص وارد شده و دارد در نظام نهادینه می‌شود.

سال ۹۱ هم دوباره به فراخور بعضی از مسائل و مشکلات اقتصادی که روی الگوهای جایگزین بحث می‌شد روی نفی اینکه سیاستی که دولت قبلی پیاده می‌کرد سیاستی مبتنی بر دکترین شوک «میلتون فریدمن» بود بارها در برنامه‌های تلویزیونی و در میزگردهای کارشناسی با کارشناسان مربوطه اقتصادی در جاهای مختلف و همایش‌ها روی این انگشت گذاشتیم که سیاست دولت دهم مبتنی بر مکتب فریدمن در مقررات‌زدایی و به ویژه مبتنی بر گزاره دکترین شوک است البته آن موقع هنوز کتاب  دکترین شوک خانم «نااومی کلاین» در ایران ترجمه نشده بود که بگوید این مدلی که دولت قبلی پیاده کرد و در شیلی و انگلیس زمان خانم تاچر و روسیه زمان آقای یلتسین و آمریکای زمان آقای ریگان پیاده شده بود چه مخاطراتی به بار آورده  است.

بارها نشستیم در برنامه‌های تلویزیونی هشدار دادیم مدلی که توسط جریانی که از دانشگاه علامه طباطبایی آمده بودند و اقتصاد کشور را در دولت دهم دست گرفته بودند فاجعه‌اش همان تبعاتی را که در آن کشورها ۱۰ سال و ۲۰ سال بعد به وجود آورد در ایران هم به وجود خواهد آورد، حتی متون مربوطه‌اش را به زبان انگلیسی نشان دادیم که بلا سر کشور خواهد آمد.

دولت قبلی و تیم اقتصادی‌اش که زیر بار نمی‌رفتند و معمار آن مصیبت و بدبختی اقتصاد کشور یعنی امثال آقای پژویان و شاگردانش  که وزیر اقتصاد و رئیس سازمان تحول اقتصادی و… بودند وجودش را نداشتند بیرون بیایند و اظهارنظر کنند؛ همان موقع این مسئله مطرح شد که الگوی مطالعه شده جایگزین در کشور چیست؟ آن موقع مطرح شد که در مجمع تشخیص دارند روی نگاه نئوکینزی‌ها بحث می‌کنند یعنی کشور ما اسیر دو نحله است یکی نحله فریدمنی‌ها و مکتب شیکاگو و نظام‌های پولی این شکلی و نحله کینزینهای جدید، لذا بر همین مبنا باید گفت که اقتصاد ما را دو مدل پوسیده شکست خورده در اقتصاد غرب دارد بدبخت می‌کند.

امروز وقتی از یک‌سو سخنگوی دولت می‌گوید ما می‌خواهیم اقتصاد مقاومتی را پیاده کنیم و رئیس‌جمهور می‌گوید ما داریم کارگروه‌های اقتصاد مقاومتی را ایجاد می‌کنیم و از سوی دیگر سخنگوی دولت می‌گوید مبنای برنامه ششم توسعه کشور کتاب رئیس‌جمهور در حوزه نظام‌های اقتصادی است چون آن کتاب را رئیس‌جمهور توسط خود همین چند نفر یعنی همین رئیس سازمان مدیریت و دیگران جمع کرده، باید بگوییم که خب تکلیف معلوم است!

ما در مرکز بررسی دکترینال امنیت ملی به عنوان تنها مرجعی که این کتاب را وقتی به ما واگذار کردند بررسی محتوایی کردیم و مطلب را در یک مقاله ۶ صفحه‌ای برای مسئولین کشور فرستادیم گفتیم که این یعنی اوج نئولیبرالیزاسیون در طول دوره پنج‌ساله گذشته از ۸۹ تا الآن. لذا به صراحت به شما می‌گوییم که اگر برنامه ششم کشور مبتنی بر مفهومی به نام مکتب کنیزی‌های جدید که توسط بعضی استادان دانشگاه شریف که مشاوران اقتصادی دولت هستند و نحله‌ای که در سازمان مدیریت و همچنین در دفتر رئیس‌جمهور هستند اجرا شود، کشور به‌هیچ‌وجه به اقتصاد مقاومتی و مؤلفه‌هایش نخواهید رسید.

امروز دولت دروغ بزرگی در رسانه‌ها به مردم می‌گوید، دروغی که در آن میگویند می‌خواهند اقتصاد مقاومتی را پیاده کنند درحالی‌که در عمل سخنگوی دولت اعلام می‌کند که کتاب رئیس‌جمهور مبنای برنامه ششم است که جمع‌بندی ۸۸۲ صفحه این کتاب به عنوان یک سند حکومتی تهیه شده در مجمع تشخیص مصلحت این است که به سمت مکتب کینزین‌های جدید باید رفت.

البته اگر بخواهیم ببینیم مکتب نهادگرایان جدید کجا پیاده شده باید به کشورهای یونان، پرتغال، اسپانیا و ایرلند نگاه کنیم.؛ اگر مکتب کینزین‌های جدید درست جواب می‌داد چرا در خود انگلیس شکست خورده؟ پس عملاً این‌که ما بیاییم کشور را با رکود مواجه کنیم و همه‌چیز را متوقف کنیم امری شکست خورده است. اگر امروز آرامشی به نظرتان می‌رسد این آرامش ناظر به این است که کشور با یک رکودی مواجه است.

 

اثرات و تبعات توافق هسته‌ای در این حوزه منطبق بر همین نظریه اقتصادی است؟ تأیید و رد آنچه تبعاتی در این حوزه دارد؟

 

از این منظر باید بگویم که تائید یا رد توافق‌نامه هسته‌ای در کنگره آمریکا یا مجلس ایران فرقی نمی‌کند چرا که قطعنامه ۲۲۳۱ که تصویب هم شده، واجد زهر همه ۷ قطعنامه قبلی است ضمن اینکه فشارها و سازوکارهای دیگری را ایجاد کرده که شما این دفعه رفتید و پذیرفتید.

بعدازاینکه حسب ظاهر بخشی از تحریم‌ها برداشته و فضای اقتصادی مبتنی بر باز شدن درها شود و حجم زیادی از مراودات اقتصادی صورت بگیرد و دیگر تولید برای هیچ تولیدگری نصرفد و همه به سمت واردات و صادرات بروند و کشور به یک دبی بزرگ تبدیل شود، اثرات برنامه‌های اقتصاد نئولیبرالی که افزایش گسترده فقر است را به سرعت خواهید دید.

 محیط اقتصاد نئولیبرالی یک محیط به شدت مصرف‌گرا است و جامعه در این دارالتجاره بزرگی که صورت می‌گیرد می‌خواهد کالا وارد و مصرف کند اما زمینه تولید هم ندارد و منبع درآمد به این گستردگی نیست بنابراین چطور می‌شود که این مراودات به این شکل صورت بگیرد و تورم‌زا نباشد.

این را بگزارید کنار دو برابر شدن نقدینگی در دو سال گذشته نسبت به دوره ۷، ۸ سال قبل. نمی‌دانم این را چطور توجیه می‌کنند درحالی‌که عین بختک در سال‌های آینده روی اقتصاد می‌افتد و دیگر این آرامش را نخواهیم دید.

 

♦ در مسئله سومی که مطرح کردم پاسخ بنده را ندادید، آمریکای ضعیف شده در نزدیکی مرزهای ایران جنگ نیابتی راه انداخته است؟

 

دقت کنید این سروصداها خیلی هم قابل‌توجه نیست. چراکه بیابان‌های خالی از سکنه تصرف شده توسط داعش در سوریه و عراق فاقد ارزش نظامی است.

مناطق عمده‌ای که در سوریه دست داعش است عمدتاً  بیابان‌های خالی از سکنه است. اگر یک کسی آمد و یک نقشه‌ای را مثلاً نشان داد که یک سازمان چریکی در آن در حد مثلاً ۷۰ یا ۸۰ هزار نفر  پخش شده و  یک وسعت عظیمی در سوریه و عراق را اشغال کرده توجه شود که این‌ها بیابان‌های خالی از سکنه است بنابراین این وسعت فاقد ارزش نظامی است چرا که سازمان چریکی وقتی که خیلی گسترش پیدا کرد آسیب‌پذیرتر می‌شود. ایالات‌متحده از این سیستم دارد برای مفهومی به نام جنگ‌های مذهبی ۳۰ ساله استفاده می‌کند.

«ریچارد هاوس» رئیس شورای روابط خارجی آمریکا چند هفته قبل متنی را منتشر کرده که تیترش «جنگ ۳۰ ساله جدید» است.

 ۴۰۰ سال پیش که تازه پروتستان‌ها مذهبشان در اروپا شکل گرفته بود در یک شب عید «سن بارتلم» ۸ هزار نفرشان توسط کاتولیک‌ها کشته شدند این کشتار موجب شد که یک جنگی بعدش شروع شد که ۳۰ سال طول کشید این جنگ‌ها به جنگ‌های مذهبی ۳۰ ساله بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها معروف است.

 این کشت و کشتار ۳۰ ساله به‌گونه‌ای در نسل بعد نفرت ایجاد کرد که نسل بعد آمدند گفتند نه کاتولیک نه پروتستان کل مذهب مسیحیت را می‌گذاریم کنار و دوره‌ای شروع شد که دوره پساکلیسا محسوب می‌شود و از آنجا به بعد دیگر دین در غرب به زاویه رانده می‌شود؛ ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی آمریکا رسماً چند هفته پیش در مقاله‌ای گفته اتفاقی که داعش، القاعده، النصره و… دارند رقم می‌زنند درگیری بین شیعه و سنی و سازوکارهای مربوطه یک جنگ مذهبی ۳۰ ساله است و همان دستاوردهای آن جنگ مذهبی ۴۰۰ سال پیش را باید برای  ما غربی‌ها داشته باشد.

 حالا اگر آقای ریچارد هاوس چنین ادعایی می‌کند که واقعیت دارد یعنی آن جنگ مذهبی ۳۰ ساله را این‌ها شروع کردند و قرار است در منطقه ویرانی‌ها و تخریب‌هایی ایجاد کنند.

چطور آقای کری حاضر می‌شود بیاید و بگوید بعد از این مذاکره جهان امن‌تر شد و وزیر خارجه ما هم همچنین حرفی بزند، آن‌ها برنامه ۳۰ ساله دارند و الآن هم از دستگاه سیاست خارجه جمهوری اسلامی عموماً و از شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی خصوصاً بپرسید که موضعشان نسبت به نظر آقای ریچارد هاس و مقاله‌ای که در شورای روابط خارجی آمریکا منتشر کرده چیست؟

دولت ما، وزیر خارجه ما و رئیس‌جمهور و شورای عالی امنیت ملی ما می‌گویند هر چه اوباما،  جان کری و سناتورهای جمهوری‌خواه ایران و جهان اسلام را تهدید می‌کنند حرف‌هایی است که برای مصرف داخلی خودشان می‌زنند.

دولت این سؤال را هیچ‌وقت جواب نداده که چرا اصرار دارد بگوید غرب تهدیدی برای ما نیست. چرا دولت یک مقام مسئولش به علاوه یک تعدادی از کارشناسانش به والراشتاین می‌گویند در ایران نگو که آمریکا و لیبرالیسم در حال افول است که علیه ما از آن استفاده می‌شود.

اگر الآن به وزارت خارجه، شورای روابط خارجی ایران و  شورای عالی امنیت ملی جمهوری اسلامی بگویید موضعتان در مقابل این جنگ‌های ۳۰ ساله که آقای ریچارد هاوس گفته چیست؟ پاسخی نمی‌شنوید.

 آقای کری و آقای ظریف بعد از مذاکرات گفتند که جهان امن‌تر شده اگر شما می‌بینید که آمریکا قدرتی دارد و ابتکار عملی در این مسائل دارد بابت این است که این طرف قضیه بعضی‌ها سعی می‌کنند نشان دهند آمریکا پرقدرت است و ضعفی ندارد و از این طرف زمینه را برای قدرت آن ایجاد کنند و الا اگر شما نگویید جهان امن‌تر شد و جامعه امن‌تر شد و به جامعه روحیه انقلابی و روحیه ایستادگی و روحیه مقاومت را بدمید و بعد هم به مردم بگویید این جنازه‌هایی که دارد می‌آید پیکرهای مطهر شهدای دفاع از حرم است که برای آزادگی ملت شهید شدند جامعه احساس نمی‌کند که آن اتفاق نیفتاده است.

جمله آخرم در این مبحث شما این است که این آمریکایی که پر قدرت می‌نامیدش ما ۱۱۴ روز با آن پدیده‌ای که به زور به منطقه تحمیل کردند جنگیدیم و شکستش دادیم و از آن آمریکا و از اتحادیه اروپا و از خود آن رژیم صهیونیستی هیچ کاری برنیامد.

 ما در ۳۳ روز در سال ۱۳۸۵، در ۲۲ روز در ۱۳۸۷ و در ۸ روز در ۱۳۹۰ و سال گذشته در ۵۱ روز رو به روی این‌ها ایستادیم.proxy war یا همان جنگ نیابتی را آمریکایی‌ها اولین بار آنجا مطرح کردند. حزب الله لبنان حماس و جهاد اسلامی به نیابت از ایران و رژیم صهیونیستی به نیابت از آمریکا و اروپا یا به عبارتی غرب  در این معادله تعریف می‌شوند. شما مستحضرید طی  ۱۱۴ روز که ۱۰ هزار راکت به سمت سرزمین‌های اشغالی شلیک شد و همچنین  با ۴ هزار و ۶۰۰ راکتی که ۵۱ روزه در تابستان پارسال به سمت رژیم صهیونیستی شلیک شد به گنبد آهنین نفوذ شد؛ آن هم گنبد آهنینی که پروژه کوک شده جنگ ستارگان رونالد ریگان بود.

 پروژه‌ای چند ده میلیارد دلاری که با سیستم‌های ضد موشکی آروت و سیستم‌های ضد موشکی پاتریوت بالای شهر تل‌آویو و حیفا تعبیه شده بود راکت‌های فجر ۳۳۳ میلی‌متری راحت از آن عبور کردند و وارد حیفا و وارد آسمان تل‌آویو شدند.

 پریروز ایالات‌متحده و رژیم صهیونیستی قرارداد مشترک امضاء کردند مبنی بر اینکه قرار شد تا سیستم دفاعی ضد موشکی بالای شهر تل‌آویو و حیفا را بازسازی کنند این آن تکنولوژی است که وجود دارد. ما زنجیره تسلیحاتی رژیم صهیونیستی را در این ۱۱۴ نبرد بررسی کردیم نظامیان به آن می‌گویند ترتیب و ترکیب نیرو، ترتیب یک بخشی از آن همه ساختار نیروهای مسلح را در بر می‌گیرد و یک بخشی از آن ساختار تجهیزاتی است. فقط در بخش ترتیب و ترکیب نیروی رژیم صهیونیستی زنجیره تسلیحاتی ساده و مشترک و مرکبش ۳ هزار سلاح بود ولی حزب الله لبنان با ۱۰ نوع سلاح و حماس با ۵ نوع سلاح شکستش داد براین اساس بفرمایید این آمریکایی که می‌گویید قدرتمند است کجاست؟ بفرمایید این رژیم صهیونیستی که می‌گویید واجد قدرت است، کجاست؟ مگر پیچیده‌ترین ساختار نظامی جهان امروز پشت سر رژیم عربستان نیست و رژیم عربستان ۶ ماه تمام در یک جنگ فرسایشی عظیم و بی‌مهابا و کاملاً تکنولوژیک و گران یک جنگ بی‌امانی را علیه مردم یمن انجام نداده است. نتیجه‌اش چه شده؟

 شش ماه است که پیچیده‌ترین تکنولوژی نظامی جهان با هدایت اسرائیلی‌ها، آمریکایی‌ها و نظامیان غربی با همراهی امارات، قطری‌ها، بحرینی‌ها و عربستانی‌ها و سودانی‌ها راه به جایی نبرده است.

 چطور این آمریکای افسانه‌ای که به تعبیر شما داعش را این‌گونه علم کرده طی ۶ ماه گذشته یعنی از ابتدای فروردین تاکنون نتوانستند از پس مردم پا برهنه یمن که ساختار تسلیحاتی کشور ۲۰ و چندمیلیونی‌شان پوسیده و فرسوده و مربوط به دوره شوروی سابق است بربیایند و این مردم توانسته‌اند تا الآن مقاومت کنند.

مجدداً تأکید می‌کنم که نباید مسئله اقتصاد را فراموش کرد. این‌ها همه باهم مرتبط هستند. اقتصاد جهان دچار مشکلات کلیدی است و این خبرهایی که داخل کشور سعی می‌کنند مطرح شود نیست. همین‌که دولت ما آقای والتراشتاین را می‌آورد و به ایشان می‌گوید که در ایران نگو که آمریکا در حال افول است همین که صداوسیما مجریانش صدایشان روی آنتن تلویزیون درمی‌آید که وقتی یک‌بخشی از اخبار تهدیدهای جان کری و آقای اوباما و سناتورها را منتشر می‌کنیم به ما فشار می‌آورند که چرا این موارد را می‌گویید و مطالب را انعکاس ندهید و اینکه دولت برای خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و برای نشریات و افراد منتقد پرونده‌سازی‌های قضایی متعددی تشکیل داده و هشدارهای لازم را مبتنی بر آنچه که ادعا می‌شود شورای عالی امنیت ملی تصویب کرده می‌دهد و هم اینکه ارشاد به دستگاه‌های متعدد فشار می‌آورد نشان می‌دهد که یک اتفاقی افتاده است. وگرنه چرا بعضی در دولت ما و یا در دانشگاه‌های ما نگران‌اند که مردم بدانند آمریکا تهدید می‌کند؟ چرا نگران‌اند که مردم بدانند که اقتصاد غرب فروپاشیده؟ چرا نگران‌اند که بدانند شهر دیترویت این اتفاق برایش افتاده؟ چرا نگران‌اند این موارد منعکس شود؟ من البته انتظاری از وزیر خارجه‌ای که می‌رود دانشگاه تهران و می‌گوید که او (آمریکا) یک بمبی دارد  که همه سیستم‌های ما را نابود می‌کند ندارم چون آن اگر چشم بینایی داشت باید می‌دید که در ۱۱۴ روز دشمن به چه مصیبتی کشیده شد.

 اگر دشمن در چشم انسان بزرگ بود، انسان باید به ایمان خودش شک کند ولی گاهی که شما نگاه می‌کنید و دشمن را در حد و اندازه واقعی‌اش می‌بینید نه این سازوکارهایی که ایجاد می‌کنند آنجا نشان می‌دهد که خدا دشمن را در چشم شما کوچک کرده ولی کسی که دشمن به خصوص دشمن کافر در چشمش بزرگ بود مشکل و بحران ایمان دارد. از این منظر باید گفت نه این‌گونه نیست. حتی اینکه گفته می‌شود اقتصاد کشور دچار ثبات است باید گفت که این ثبات نیست بلکه رکود است و شما دارید رکود اقتصادی را با ثبات اقتصادی اشتباه می‌بینید.

در مورد غرب هم باید تأکید شود که اگر غرب هژمونی‌اش توان غلبه و چیرگی و سیطره داشت تا الآن حماس و حزب‌الله را نابود کرده بود و تا الآن صدبار به ایران حمله کرده بود اما آمریکا ضعیف‌تر از آن است که بتواند از پس ایران که هیچ از پس حزب‌الله و حماس و حتی از پس انصار الله و غیره بربیاید.

 

با نگاهی به افکار عمومی باید گفت که دو نگاه در مورد توافق هسته‌ای وجود دارد یکی اینکه آمریکائی‌ها به دنبال برقراری رابطه دوستی با ایران هستند که بحث‌های شما اثبات کننده ادامه روند دشمنی آمریکاست و نگاه دیگر این است که آمریکائی‌ها به دنبال اجرای پروژه نفوذ خود بر جمهوری اسلامی هستند و چهره بزک کرده‌ای در مسائلی از جمله توافق هسته‌ای از خود به نمایش می‌گذارند بر این اساس سؤالی پیش می‌آید مبنی بر اینکه با توجه به رفتارهای غربی‌ها قاعدتاً باید عواید اقتصادی‌اش هرچند اندک و برای مدت کوتاه نصیب ملت ایران شود، نظرتان در این مورد چیست؟

 

مطمئن باشید نانی از توافق هسته‌ای نصیب ملت ایران نخواهد شد. مثلاً آمریکا برای اینکه وضع اقتصاد ایران را خوب کند چه کار می‌خواهد کند؟ اصلاً کاری می‌کند؟ یعنی آمریکا بیاید برای ۸۰ میلیون نفر هدفمندی یارانه‌ها را مجدداً برقرار کند یعنی یک هدفمندی یارانه‌ها را کاخ سفید ببندد و بگوید که ۴۵ تومانی که دولت ایران می‌دهد من دو برابر و ۹۰ تومان می‌دهم.

اگر آن صد میلیارد دلاری که سخنگوی دولت گفته قرار است بیاید یک دفعه وارد اقتصاد ایران شود، به شدت تورم ایجاد می‌کند و مشکلی به مشکلات اضافه می‌شود و اگر هم بخواهید این پول را  وارد بعضی از حیطه‌ها و حوزه‌ها کنید قطعاً آن اثری که شما فکر کنید که زودبازده باشد در زندگی مردم نخواهد داشت، یعنی اگر دولت یک کار خداپسندانه‌ای کند و آن صد میلیارد دلار را در زیربناها  سرمایه‌گذاری کند بعد من به شما می‌گویم اثری آنی در زندگی مردم از خود را نشان نمی‌دهد و بعد همان پیش‌بینی که شما کردید می‌شود که آن‌وقت ممکن است مخاطرات باشد یعنی همان حرفی که جان کری زده می‌شود.

ببینید اقتصاد این مملکت مشکل زیربنایی دارد و این مشکل دو نکته کلیدی است اول مبانی نظری این اقتصاد است که مبانی نظری این اقتصاد مخدوش است، نمی‌گویم اسلامی یا غیر اسلامی که بگوییم اسلامی نیست و یک چیز شسته و رفته و مرتب غیر اسلامی است. خیر، از هر کدام از مکاتب اقتصاد غربی یک‌تکه  در این اقتصاد گرفته شده است.

آیه اقتصاد دوره ایران مدرن با «میلسپو» گذاشته شده است. یک نفر را آمریکایی‌ها در جنگ جهانی دوم فرستادند ایران و این فرد یک‌تنه همه اقتصاد ما را برنامه‌ریزی و مدیریت کرد و وزارت کشاورزی ما، ساختارهای زیربنایی و برنامه‌ریزی استراتژیک ما را راه انداخت و یک‌نفری پدر همه اقتصاد ما بوده است.

وی در ابتدای دوره پهلوی دوم پایه‌ای در اقتصاد گذاشته این پایه تا الآن تغییر نکرده است. در واقع اقتصاد ما اولاً از نظر مبانی نظری نه‌تنها اسلامی حتی مبانی نظری غیر اسلامی هم دچار مشکل است چرا که  یک روز به یک نحله و مکتب می‌چسبد و یک روز یک نحله و مکتب دیگری را می‌چسبد و تکلیفش با خودش هم روشن نیست.

مورد دوم زیرساخت‌ها است که در این مورد باید گفت زیرساخت‌های اقتصادی ما زیرساخت‌های مناسبی نیست و در واقع نظام مالی ما تکلیفش با خودش روشن نیست چرا که چهار نهاد اصلی یعنی بانک، بیمه، بورس و ساختار اوراق قرضه روابط و تناسب و تجانسشان با هم مشخص نیست.

در بخش زیرساخت صنعتی و حوزه فنی هم بالاخره کشورها به چهار شکل صنعتی می‌شوند یا از ساختار کشاورزی‌شان صنعتی می‌شوند مثل انگلیس و ژاپن و کشورهای سنتی صنعتی و نیز کشورهایی که از صنعت نظامی صنعتی می‌شوند مثل ایالات‌متحده که اصالتی می‌دهند به صنعت نظامی و به تبع صنعت نظامی‌شان صنعتی می‌شوند، و  کشورهایی که صنعتی شدنشان بر مبنای حمل‌ونقل پایه است مثل کشور آلمان که تمرکز می‌کنند روی صنایع حمل‌ونقل و از آن راه صنعتی می‌شوند که قبل از انقلاب هویدای معدوم آن استراتژی را شروع کرد که از طریق صنعت حمل‌ونقل ایران صنعتی شود؛ اما نحله و مکتب چهارم صنعت پایه انرژی است یک شخصی می‌گوید که من از طریق صنعت انرژی کشورم را صنعتی می‌کنم، البته بعضی‌ها اعتقاد دارند که می‌شود هر دو یا هر سه این‌ها را با هم ترکیب کرد ولی نمی‌شود چون وضعیت نسبی متعددی نیاز دارد که طبیعی نیست و در تاریخ در ۲۰۰ سال گذشته هم چنین نمونه‌ای نداریم.      

اعتقاد من بر این است که فشاری که غرب در قضیه پرونده هسته‌ای می‌آورد مسئله‌اش بمب اتمی نیست مسئله‌اش این است که جلوی رشد مزیت نسبی جمهوری اسلامی در حیطه صنعتی شدن از حیث انرژی را بگیرد چون شما می‌دانید تنها کشوری که همه گونه‌های انرژی را دارد ایران است؛ ما زغال‌سنگ داریم دو رشته‌کوه عظیمی را داریم که می‌توانیم در میان آن‌ها باد را رقم بزنیم ۳ هزار کیلومتر در شمال و جنوب ساحل داریم که می‌توانیم انرژی‌های این‌گونه را رقم بزنیم نفت و گاز بسیار زیادی داریم و منابع خاک مخصوص برای انرژی اتمی را داریم یعنی می‌توانیم اورانیوم و موارد دیگر را بیاوریم در «یو سی اف» اصفهان و کیک زرد تولید کنیم و نیروگاه‌هایمان در نطنز و جاهای دیگر را تغذیه کنیم. پس اتفاقی که افتاده این است که تنها کشوری که همه سوخت‌های فسیلی و اتمی و سوخت‌های تجدید پذیر را با هم دارد ما هستیم.

 یکی از فشارهایی که الآن دارند به کشور ما وارد می‌کنند برای این است که مزیت نسبی ما برای صنعتی شدن و جهش عظیم این است که ما به جای صنعت حمل‌ونقل، صنعت دفاعی و صنعت کشاورزی پایه؛ صنعتی‌شدنمان را در صنعت انرژی قرار دهیم و به تبع صنعتی شدن در این حیطه صنایع دیگرمان را رشد بدهیم و زیرساخت صنعتی‌مان آن‌گونه باشد که آن مزیت نسبی را دارند در ایران «Security Sector Reform» یا «SSR» می‌کنند.

مورد برجسته را که همان صنعتی شدن انرژی باشد را می‌زنند و بقیه لایه‌ها خودبه‌خود تضعیف می‌شوند، پس در واقع کشور زیرساخت‌هایش ورای ساختارهایش مشکلات عجیبی دارد و تکلیفش روشن نیست، یعنی هنوز ما یک اجماعی در کشور نداریم در سطح سیاست‌گذاری و قانون‌گذاری، اولاً کدام ساختارهای صنعتی شدن را دنبال می‌کنیم و دوم کدام نحله و مکتب اقتصادی را در نرم‌افزار می‌پذیریم سوم ساختار نظام مالی‌مان چگونه باید باشد در حیطه بازار سرمایه آیا اصالت دارد یا دست‌دوم است اگر اصالت داشته باشد که به نظام سرمایه‌داری و نحله وال‌استریتی‌ها پیوستیم و اگر بگوییم نه، سرمایه و منابع مالی در خدمت تولید و تجارت و غیره است  که آن یک تعریف دیگری دارد در حیطه چهارم آیا ما واقعاً کشاورزی و سازوکارهای کشاورزی را می‌خواهیم دنبال کنیم یا نمی‌خواهیم استقلال غذایی و مواد غذایی داشته باشیم که این هم مخدوش است. اما بهانه کم‌آبی و بهانه دیگر مطرح است و نکاتی ازاین‌دست پس در مجموع اقتصاد ما یک مشکل چهار پنج وجهی این‌چنینی دارد که با چنین مشکلات و مسائل و موادی هیچ‌کس نمی‌تواند از بیرون بیاید برای اینکه یک جناح سیاسی را در ایران روی پا نگه دارد و بخواهد قاپ افکاری عمومی در ایران را بدزدد یک پولی و یک خدماتی را داخل کشور پمپ کند و روی زندگی مردم یک تأثیر نسبی اولیه بگذارد تا بتواند مردم را به سمت خود جلب کند. ضمن اینکه اصلاً این تلقی توهین به مردم ایران است چون مردم ایران مردم به اصطلاح حرکت برای شکم و حرکت برای این موارد نیستند و در واقع بارها این مردم نشان دادند که بسیاری از امتیازها و بسیاری از خواسته‌ها و بسیاری از نیازهایشان را زیر پا گذاشتند تا آن حریتشان و آزادگی‌شان ثبت شود. بالاخره این مردم به دلیل نپذیرفتن مشروعیت رژیم صهیونیستی در طول ۳۷ سال گذشته تنبیه شدند و خودشان هم این را می‌دانند.

 این مردم خیلی جاهای دیگر به خاطر دفاع از لبنان و فلسطین و ملت‌های مظلوم دیگر صدمه خوردند و خودشان هم می‌دانند اما افتخار می‌کنند و سند این افتخار راهپیمایی روز قدس این مردم است حالا دولتی که معتقد به نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران است یعنی دولتی که طرفدارهایشان این شعار را در سال ۸۸ می‌دادند و بعد هم خیلی از آن‌ها آمدند و شدند مدیر و وزیر و وکیل نگاهش نگاه اقلیت است.

 مردم و یا همان افکار عمومی یک دوره چندماهه‌ای تست  و ارزیابی می‌کند و در نهایت متوجه خواهد شد که هیچ اتفاق میمون و مبارک و خاصی در وضعیت معیشت و اقتصادش نیفتاده است. از همه مهم‌تر این است که این مردم حاضر نیستند که آن اقتدار و عزتی که به معنای نفوذناپذیری است و آن احترامی که در جهان داشتند از دست برود و آن وجهه‌شان صدمه بخورد.

مردم فرصتی نسبت به غرب می‌خواستند تا بنشینند و با غربی‌ها مذاکره کنند و بعد هم تکلیف خودشان را روشن کنند، این مردم بالاخره یک‌بار ۱۴ سال پیش بحث گفتگوی تمدن‌ها را تست کردند و بعد دیدند که آمریکایی‌ها ایران را در لیست و محور شرارت گذاشتند.

همین‌که آمریکائی‌ها پس از طرح گفتگوی تمدن‌ها ایران را در لیست شرارت گذاشتند یعنی در این به اصطلاح قدرت جهانی آن‌قدر قوه عاقله  نیست  که نفهمد وقتی ملتی آمده و جهان را به گفتگوی تمدن‌ها دعوت کرده و ۱۵۰ کشور دیگر در سازمان ملل تصویبش کردند بگوید تو چرا باید این کشور را هم‌طراز کره شمالی و عراق در محور شرارت بگذاری؟

پس معلوم می‌شود همان چیزی که امام صادق (ع) فرمودند در مورد این آمریکا صادق است و در واقع  «خدا دشمنان ما را از احمق‌ها آفریده است» و الا بوش نمی‌آمد ما را جزء محور شرارت  بگذارد.

پس اگر این دموکرات‌ها یعنی اوباما و جان کری و امثالهم  عقل در سرشان بود هرگز این‌طور مردم ما را تهدید نمی‌کردند. اما از روزی که این توافق صورت گرفته میزان تهدیدات ایالات‌متحده علیه ایران بیشتر شده است و شخصیت‌های دولت و کنگره آمریکا در مراکز مطالعات استراتژیکشان می‌روند رسماً در مورد اینکه در ایران تغییر حکومت ایجاد شود سخنرانی  و طرح مباحث می‌کنند. این خیلی نکته مهمی است یعنی دشمن دارد همچنان می‌گوید که ما شما را قبول نداریم و انقلاب شما را قبول نداریم و ما داریم دنبال یک منفذ و رخنه و راهی می‌گردیم برای اینکه حکومت جمهوری اسلامی را تغییر دهیم.

 مردم در شرایط کنونی همچون فردی هستند که قصد کرد به دین دیگری درآید و به همین خاطر به معبد رفت و اعمال مخصوص گرویدن به دین جدید را در تاریکی بجا آورد اما وقتی اعمال مخصوص و خواندن ورود مخصوص تمام شد و چراغ‌ها را روشن کردند، صلوات فرستاد.  مردم ما الآن به معبد حریف رفتند و در حال حاضر آن‌ها دارند ورد رابطه و ورد بهبود اقتصادی و… را می‌خوانند اما در انتها مردم صلوات می‌فرستند.

 واقعیت این است که مردم ما همیشه آمریکایی‌ها و غربی‌ها را سرکار گذاشتند. پیش‌بینی‌ناپذیری مردم ما در این است که آن‌ها ورای حکومت همیشه به دشمن پالس غلط داده و همیشه دشمن را سرکار گذاشته‌اند.

یکی از این جماعت آمریکایی یک به من گفت که ما هنوز هیچ برآوردی از رفتار ایرانیان نداریم و نمی‌دانیم که وضعیت چطور است. وی گفت وقتی می‌آییم اینجا در خیابان‌ها بدحجاب می‌بینیم و بیلبوردها نشان می‌دهد که وضع اقتصادی ایران به شدت به سمت مصرف‌گرایی و نئولیبرالیزاسیون رفته و قشر جوان ایران در فضای سایبر در شبکه‌های اجتماعی حضور پررنگی دارد و هر چیز دیگری که در ایران می‌بینیم حاکی از این است که سبک زندگی آمریکایی در آن کاملاً جا افتاده و ایران دیگر روحیه مقاومت ندارد اما بعد می‌رسد به دهه فجر می‌بینیم که جمعیت با چه هجومی می‌آیند.

 سی‌ان‌ان هرسال می‌آید صفحه تلویزیون را چهار قسمت می‌کند و از طریق ماهواره‌ها حجم جمعیت را نسبت به سال‌های قبل ارزیابی می‌کند که آیا مردم کمتر حضور پیدا کرده‌اند، یا خیر اما در نهایت هیچ اتفاقی نیفتاده و مردم در ماه بهمن سال گذشته درحالی‌که  در بیش از نصفی از کشور ریزگردها امانشان را بریده بود، در بخش دیگری سرما و سیل و مصیبت‌زده بودند و در تهران هم وارونگی  و آلودگی هوا و مشکلات اقتصادی و معیشتی وجود داشت اما به شکل حیرت‌انگیزی دوباره از سال‌های قبل حضورشان پررنگ‌تر بود.

 چند روز پیش یک سری تی‌شرت که جوان‌ها طرحش را برای پخش در بنکداری‌ها داده بودند، آوردند که من ببینم؛ بر روی این تی‌شرت‌ها شعارهای مرگ بر آمریکا،  مرگ بر اسرائیل و مرگ بر انگلیس تعبیه شده بود یک‌سری برچسب ماشین هم در همین زمینه‌ها در بینشان بود که این‌ها نشان می‌دهد که الآن جامعه دارد  به سمت نهادینه کردن بعضی موارد که یک موقعی توی دهان‌ها بود و روی دیوارها نوشته می‌شد، می‌رود.

مردم یک تستی از ایالات‌متحده و اروپا انجام داده‌اند و الآن دارند آمریکا و اروپا را راستی‌آزمایی می‌کنند. آیا به نظر شما بعدازاین مذاکرات ایالات‌متحده ۴۰۰ و ۸۰ میلیون صفحه پورنو اش را می‌بندد؟ وقتی نمی‌بندد مردم می‌دانند که وی فاسد است در واقع مردم حتی آن‌کسی که گرایش به نحله‌ای لیبرالیستی دارد در این‌که آن یک پدیده فساد است شکی ندارند.

 در مورد ارتباط بین آمریکا و داعش هم آیا کسی معتقد است که بعد از مذاکرات داعش در منطقه محدود شده، یا آیا کسی معتقد است آمریکا بعدازاین قضایا دیگر کاری به مردم یمن ندارد، آیا بعد از ۱۴ سال که از اشغال افغانستان می‌گذرد و بیرون کردن طالبان و تشکیل دولت توسط آمریکا و حضور ناتو در آنجا مردم در ایران باورشان این است که وضع افغانستان بهتر از ۱۴ سال پیش است؟

 چندی قبل طالبان یک منطقه را در بدافشان کلاً اشغال کرده و حال‌آنکه این آمریکای پر قدرت افسانه‌ای با وجود ناتو چطور که است که پس از ۱۴ سال هنوز از پس طالبان و القاعده در افغانستان بر نیامده است. آمریکایی‌ها با حضورشان در افغانستان آنجا را به یک ویرانه تبدیل کردند و حضور ۱۴ ساله‌شان هیچ نتیجه‌ای در پی نداشته است. مردم ما امروز شاهد سرنوشت افغانستان، یمن، فلسطین و لبنان و سوریه هستند و هر روز خط و نشان کشیدن علیه ملت سوریه توسط آمریکا را می‌بینند اما وقتی آمریکا آن‌قدر عقل در کله سران کاخ سفیدش ندارد که مردم ایران را تحقیر  و توهین نکند شما مطمئن باشید که این مردم چند ماه دیگر که چراغ‌ها روشن شود صلوات می‌فرستند. من شما را به روز ۱۳ آبان،  ۱۶ آذر، ۹ دی و روز ۲۲ بهمن ارجاع می‌دهم تا در این چهار نوع مراحل و مراسم ببینید آیا واقعاً روحیه استکبارستیزی مردم کاهش پیدا می‌کند؟

آقای سعید قاسمی یک برنامه‌ای در بوشهر با بعضی دوستان بوشهری داشت و رفتند بالای سر قبر سربازان و افسران انگلیسی که در جنگ جهانی دوم با رئیس‌علی دلواری می‌جنگیدند و کشته شدند، هماهنگ کرده بود؛ بعضی از دوستان در بوشهر به ایشان گفته بودند که فضای مذاکرات است و با توجه به اینکه دیگر با غربی‌ها نشست‌وبرخاست کردیم با هم دوست شدیم پس امکان ندارد مردم بیایند چرا که آن‌ها کلاً این فضا را کنار گذاشتند؛ با من تماس گرفتند که شما هم زحمت بکشید برای برنامه بیایید و ما هم رفتیم، در میدانی که این‌ها به خاک سپرده شدند فضا این‌قدر زیاد نبود که جمعیت بخواهد جمع شود و حدود ۴ هزار و ۵۰۰ صندلی چیده بودند و حجم زیادی از جمعیت هنوز سر پا بود بودند؛  سعید قاسمی پشت تریبون رفت و به این دوستانی که گفته بودند مردم در فضای مذاکرات هستند و کسی دیگر علیه غرب و انگلیس حضور پیدا نمی‌کند گفت خدا رحم کرده که دو سه روز است که برنامه‌ریزی کردیم  و این جمعیت آمده اگر قرار بود برنامه‌ریزی ملی شود قرار بود چه اتفاقی بیفتد؟ نه مردم کینه‌ای که از آمریکا و انگلیس دارند و خباثت‌های آن‌ها را فراموش نمی‌کنند و حتماً انشاء الله چراغ‌ها که روشن شود صلوات می‌فرستند.

مردم خباثت‌های آمریکا را فراموش نمی‌کنند. آن‌ها امروز هم در سطح کره زمین دارند فساد می‌کنند، از فساد فرهنگی‌شان گرفته تا فساد اقتصادی و ربای جهانی مبتنی بر دلار بدون پشتوانه تا فساد نظامی و سیاسی و حمایت‌های آمریکا از دیکتاتوری‌های موجود در جهان که همه این‌ها را مردم دارند صبح تا شب می‌بینند.

از سوی دیگر ما هم باید حافظه تاریخی مردم را تقویت کنیم، تا مردم به خاطر بیاورند که ایالت متحده ۱۱ تریلیون دلار و انگلیس ۱۴ تریلیون دلار خسارت به ما وارد کرده‌اند؛ بنابراین اگر دستگاه قضایی قاضی مشخصی برای این قضیه در نظر بگیرد و دادگاه معینی به عنوان دادگاه تنظیم غرامت‌های کشور آمریکا و انگلیس  مشخص کند خوب است و بعد هم نوبت کشور پرتغال و کشورهای دیگر است که باید معلوم شود با ملت ما چه‌کارها کرده‌اند.

ما انشاء الله محتواها و موارد و  برآوردهایمان در این زمینه‌ها را تحویل می‌دهیم و این موارد به این سمت می‌رود.

خوشبختانه آقای طالبی امسال یک فیلم سینمایی مهمی در مورد یکی از زمینه‌های خسارتی که انگلیسی‌ها علیه ما ایجاد کرده‌اند و در واقع یک  قحطی مصنوعی در جنگ جهانی اول به ما وارد کردند، ساخته است؛ (در آن دوران یک جمعیت بیش از ۸ میلیون نفری از ایرانیان در اثر قحطی کشته شدند).

 با ساخت فیلم و مواردی ازاین‌دست باید آرام‌آرام مردممان را نسبت به این خباثت‌های غربی‌ها  خوشبختانه مردم امروز به دلیل شعور سیاسی بالایشان و ارتباط زیاد با رسانه‌ها این موارد را امروز به خوبی دارند دنبال می‌کنند پس باید به مردم فرصت بدهیم تا خودشان یک‌بار دیگر نسبتشان را به غرب، ایالات‌متحده و استکبار جهانی نسبتشان همچون ۱۳۵۷ تعریف کنند؛ مطمئن باشید که مردم به مراتب از سال ۱۳۵۷ بالغ‌ترند و نسبت به آمریکا و اهداف غرب آشناترند و نسبت به منفعت غرب برای خودشان روشن‌تر و شفاف‌ترند و از همه مهم‌تر این است که نسبت به نقش ویژه و تاریخی و انسانی خودشان امروز در جهان نسبت به گذشته بیشتر واقف‌اند، امروز مردم ما محوری بودن خودشان در مناسبات جهانی در دفاع از مظلومین و مستضعفین را بهتر می‌شناسند. نماد این هم این است که غرب دفاع از مردم مستضعف جهان را تروریسم می‌داند و مردم ایران برای جوانانی که برای این مسیر ثبت‌نام می‌کنند و می‌روند و شهید می‌شوند و می‌آیند در مراسمی که گرفته می‌شودم حضوری پررنگ دارند.

 امروز کسانی که پرچمدار مبارزات در دفاع از مستضعفین و مظلومین و دفاع از حرمین هستند برای مردم قهرمان‌اند. امروز قاسم سلیمانی برای جوانان ما به یک اسطوره تبدیل شده که البته  همه‌چیز با شخص قاسم سلیمانی نیست بلکه مردان گمنامی هستند که همراه قاسم سلیمانی هستند و هر از چندی تابوت پیکر مطهر یکی از آن‌ها می‌آید و مردم با این تلقی که این‌ها نماد دفاع از مظلومین هستند گرامی‌شان می‌دارند و این در حالی است که آمریکا می‌گوید این‌ها تروریست هستند اما مردم ما نگاهشان یک نگاه مثبت این‌چنینی است. لذا مردم ما از موضع پرچم‌داری آزادگی در جهان عقب‌نشینی نخواهند کرد.

معتقدم مردم ما همان‌طور که در دهه ۱۳۸۰  غرب را امتحان کردند و جهان را به گفتگوی تمدن‌ها دعوت کردند  ولی غرب اصلاً نگاه این‌چنینی نداشت و ایران را در لیست  شرارت گذاشت؛ حالا  هم لازم است یک نسل بعد در ۱۳۹۴  دوباره غرب را امتحان کنند که به تعبیر رهبری غرب و آمریکا قابل‌اعتماد نیست پس در نهایت مردم  متوجه خواهند شد که چگونه است.

 

منبع : خبرگزاری نسیم

به این مطلب امتیاز دهید

Viewing all articles
Browse latest Browse all 270

Trending Articles